• ورود
  • ثبت نام
  • العربية
  • English
  • youtube
  • twitter
  • facebook
  • عليٌّ اَوَّلُ النّاسِ اِيماناً : حضرت علي عليه‌السّلام اوّلين كسي است كه ايمان آورد.
خانه » مطالب » اولیاء الله » مرحبا به مادریت، ای مادر ادب!

مرحبا به مادریت، ای مادر ادب!

تاریخ انتشار: : ۱۳۹۲/۲/۴ ۱۵:۲۶1409 مرتبه خوانده شده منتشر شده در شاخه: اولیاء الله
این ‌جا بقیع است!

درست با چشم ‌های سُست که از پشت پنجره ‌ها پی در پی می‌ نگری، در یک مرثیه مواج فرو می‌ ریزی.

دیگر نه خود را به جا می ‌آوری و نه جز اشک را می‌ نگری. تا احساس بی‌ قراری، طعم شور چشم‌ ها را می‌ چشد، بغض‌ های بهاری خود را می‌ تکانی، عباس علیه ‌السلام را می‌ بینی که بر سر مزار خاکی مادر زانو زده است.
آه، بقیع! تکیه بر غربت مدام تو می ‌زنم و سلام می ‌فرستم به مادر ماه.

سلام، همسر عدالت! ای مادر شجاعت! سلام بر تو که در حاشیه سکوت بقیع آرام گرفتی، تا چون همیشه، حاشیه نشین و قدم سوز غربت تربت مخفی فاطمه علیها السلام باشی.

ام البنین! ای که تمام زنان حجاز رنج بران تو اند و تو رنج بر فاطمه علیها السلام، درود بر تو که تا آخرین لحظه، دست از ایمان خود بر نداشتی!

درود بر تو که یک عمر، فاطمی زیستی و یک مدینه، کربلا گریستی!

تو در اوج صفا و صداقت، بانوی کلبه غم زده علی علیه ‌السلام شدی؛ بانوی کلبه ‌ای که بیت الاحزان فرزندان فاطمه علیها السلام بود و یادآور غصّه‌ های دختر پیامبر.

ای چراغ بیت الاحزان فرزندان زهرا علیها السلام! تو انتخاب شده بودی تا از گنجینه ایمان، عشق و احساست، این کلبه را دوباره گرم کنی.

انتخاب شده بودی تا از خزانه رشادت و شهامتت، علم دار وفاداری به کربلای حسین علیه ‌السلام تقدیم نمایی.

انتخاب شده بودی تا در قیام سرخ عاشورا و در انقلاب مظلومانه خدا، سهیم باشی؛ همراه چهار پسر، چهار شیر مرد، چهار دلیرمرد غیور.



تو آمده بودی تا همدم تنهایی ‌های مظلوم ‌ترین سردار عالم باشی. چه خوب توانستی مادر غصه ‌های فرزندان فاطمه و مرهم زخم‌های کهنه مولا باشی!

و آمدی و خشتْ خشتْ خانه پر شد از بوی تنت. از بوی فاطمه علیها السلام

وقتی پا به خانه علی علیه ‌السلام نهادی، خود را نه بانوی خانه، که کنیز کودکان یتیم فاطمه علیها السلام دانستی و از این خاک ساری عاشقانه، ادب و عشق به دردانه‌ هایت آموختی.

وقتی غبار بی‌ کسی از روی زینب علیها السلام می ‌زدودی، مهر خواهرانه و وفای برادری را به پسران رشیدت می‌‌خوراندی، تا سایه ‌سار عقیله بنی هاشم و سپر بلای خون خدا باشند.

وقتی قدم به قدم، لحظه به لحظه و نفس در نفس، کودکانت را پای کلاس درس فرزندان زهرا علیها‌ السلام بزرگ می‌کردی، جان‌ هایشان را به قله‌ های رفیع امامت می‌ سپردی تا تیز پروازان وادی معرفت و راهیان صراط هدایت شوند.

وقتی دستان رشید عباس علیه ‌السلام را در دستان حسین علیه ‌السلام می ‌نهادی، علم داری یک انقلاب را در سایه اطاعت از ولایت به او می ‌آموختی.

بانوی چهار داغ! محبت از این بالاتر، که به همسر بگویی: «مرا فاطمه مخوان، چون حسن و حسین و زینب با شنیدن این نام محزون می ‏شوند» و تو، ام البنین یگانه روزگار شدی.

شنیده ‏ام، زمزمه روزها و لالایی شب‏هایت این بود: «عبّاسم، مبادا فرزندان زهرا علیها السلام را برادر صدا بزنی؛ فرق است بین فرزندان فاطمه علیها السلام و ام البنین »

شنیده‏ ام که بارها و بارها، الفبای وفا و ادب را حرف به حرف، به گوش عبّاست هجی کردی. حالا گر ماه بنی هاشم، خدای ادب باشد عجیب نیست؟!

آموزگار عشق و ارادت! ای بانوی شرافت و ادب! کرامت تو را می ‏شود و می‌توان در آیینه عباست دید وقتی كه دست رد به امان نامه هم قبیله‌هایش زد و فریاد كشید، مگر می‌شود پسر‌ ام البنین امان داشته باشد و پسر فاطمه زهرا علیها السلام زیر تیغ بماند؟

ای مادر وفا، که روح شریف چهار پسر وفادارت ـ «عباس و جعفر و عثمان و عبداللّه‏» تجلی‏ گاهِ وفای تو به علی علیه‏ السلام و اولاد علی علیه‏ السلام گردید.

مرحبا به مادریت، ای مادر ادب! که به نوباوگان خویش فرمودی: از سر ادب. به گل‌های زهرا علیها السلام ، «آقا و مولا» خطاب کنند، نه «برادر». خدا تو را رحمت کند.

چهار ستون پیکر تو ـ «عباس، جعفر، عثمان و عبدالله» ـ قطعه قطعه شد، امّا ایمان تو استوار ماند و قلب تو قرص‌تر از ماه شب‌های مدینه!

اگرچه در کربلا نبودی تا حزن هزار دلهرگی را از دوش حسین علیه‌السلام برداری، امّا در مدینه ایستادی تا نبض عاشورا را در مدینه به جریان اندازی.

هنوز صدای مرثیه‏ هایت در بقیع، در گوش زمان جاری است:

دیگر مرا ام البنین نخوانید؛ تا جای پای خاطرات برهنه کودکی‏ های پسرانم در ساحل خالی دریای توفانی خیالم، با اندوه مادرانه ‏ام، پُر نشود!

و حال تو می‏ روی و خانه، داغ رفتنت را ضجّه می ‏زند.

تو می‏ روی؛ با تمام مهربانی ‏ات؛ با سینه‏ ای که داغ چهار کوه را به سوگ نشسته!

و من، هنوز پشت دیوار بقیع، مهربانی ‏ات را ضجّه می ‏زنم.

و من هنوز پشت دیوار بقیع، در جستجوی دست‏ های گره ‏گشای توام ...

و من هنوز حس می‏ کنم که سر بر دامن تو نهاده‏ ام و بوی یاس را از دامن تو می‏ شنوم.

سلام بر تو بانو! یا ‌ام البنین...

منابع:

سایت بعثه مقام معظم رهبری در امور حج و زیارت.

سایت اطلاع رسانی محافل مذهبی عقیق.

پایگاه اطلاع رسانی موسسه جهانی سبطین.

منبع سایت: تبیان
چاپ صفحه ارسال به دوستان
برچسب‌ها:  عباس  ام البنین 
 
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
ارسال نظر
شرایط نظر*
همه‌ی نظرها نیاز به تایید مدیر سایت دارند
عنوان*
نام*
ایمیل*
وب سایت*
پیام*
کد تایید*
1 + 1 = ?  
نتیجه این عبارت را وارد کنید
حداکثر تعداد تلاش برای ارسال: 10 مرتبه