غدير خم
سوم ربیع الثانی، سفر امام عسکری علیه السلام به جرجان
۱۳۹۳/۶/۲۹ ۲۰:۱۰ - romaysa
در این روز امام حسن عسکری علیه السلام برای وفا به عده ای که فرموده بودند و آشکار شدن معجزاتی از آن بزرگ وار به طی الارض از سامرا به جرجان تشریف فرما شدند. جعفر بن شریف می گوید: سالی قصد حج کردم و قبل از حج به زیارت امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا رفتم.

اموالی از شیعیان همراهم بود که باید به آن حضرت می رساندم. خواستم از آن حضرت بپرسم اموال را به چه کسی بدهم، ولی پیش از آن که من صحبت کنم، حضرت فرمودند:
"به مبارک خادم بده" عرض کردم "همین کار را کرده ام" و سپس بیرون آمدم و گفتم: شیعیان شما در جرجان به شما سلام می رسانند. امام فرمود: مگر بعد از مراسم حج به جرجان بر نمی گردی؟ عرض کردم بر می گردم. فرمودند: 170 روز دیگر اول روز جمعه سوم ربیع الثانی به جرجان وارد می شوی.

آن وقت به مردم اعلام کن که من در آخر همان روز به جرجان می آیم. برو به سلامت خداوند متعال تو را و آن چه با توست به سلامت به اهل و اولادت خواهد رسانید. پسری برای پسرت متولد شده است. نام او را صَلًتً بگذار، که خداوند به زودی او را به حد کمال می رساند و او از اولیا ما خواهد بود.

من گفتم یا بن رسول الله، ابراهیم بن اسماعیل جرجانی از شیعیان شماست و به دوستان شما هر سال بیش از صد هزار درهم احسان می کند و در جرجان از اشخاصی است که متنعم به نعمت های الهی است. امام فرمودند: خداوند به ابو اسحاق ابراهیم بن اسماعیل در مقابل احسانی که به شیعیان ما می کند، جزای خیر بدهد و گناهان او را بیامرزد و او را پسر صحیح الاعضا روزی فرماید که قایل به حق باشد. به ابراهیم بگو: حسن بن علی علیه السلام می گوید: نام پسر خود را احمد بگذار. راوی می گوید: از خدمت حضرت مرخص شدم و حج رفتم و باز گشتم.

در روزی که حضرت معین فرموده بودند به سلامت وارد جرجان شدم. هنگامی که اصحاب ما برای تهنیت آمدند، به ایشان گفتم: امام علیه السلام مرا وعده داده که در آخر امروز به این جا تشریف می آورند. پس مهیا شوید، مسایل و حوایج خود را آماده کنید.

شیعیان چون نماز ظهر و عصر را به جا آوردند، در خانه من جمع شدند. ناگاه امام عسکری علیه السلام در همان ساعتی که وعده داده بودند وارد شدند. هنگام ورود بر ما سلام کردند و ما به استقبال شتافتیم و دست آن حضرت را بوسیدیم.

آن گاه حضرت فرمودند: من به جعفر بن شریف وعده کرده بودم که در آخر این روز نزد شما بیایم. من نماز ظهر و عصر را در سامرا به جا آوردم و نزد شما آمدم تا با شما تجدید عهد نمایم. اکنون شما حوایج و وسایل خود را بیاورید. اول کسی که ابتدا سوال کرد نضر بن جابر بود. او گفت: یا بن رسول الله پسر من از هر دو چشم نابیناست، دعا فرمایید تا خداوند دیده هایش را به او برگرداند. حضرت فرمودند: او را حاضر کن. او را حاضر کرد و حضرت دست مبارک بر چشمان او کشید و چشمانش روشن شد. پس از او یک یک آمدند و حاجت خود را بیان کردند و حضرت حاجت های آن ها را برآورده فرمودند، تا این که حوایج همه را برآوردند و مسایل آن ها را جواب فرمودند و همان روز به سامرا مراجعت نمودند.

-----------------------------------
منبع:
بحارالانوار،ج50،ص263