غدير خم
غوغا در غدیر
۱۳۹۲/۸/۱ ۱۶:۲۹ - webmaster
غوغا در غدیر
دشت غوغا بود، غوغا بود، غوغا در غدیر
موج مى‏زد سیل مردم، مثل دریا در غدیر

تشنگی‌ها بود و توفان بود و شن بود و غبار
محشرى از هر چه با خود داشت صحرا، در غدیر
کاروان آرام و بى تشویش لنگر مى‏ گرفت
تا بگیرد کاروان سالارشان جا در غدیر

گردها خوابید کم کم، کاروان خاموش شد
تا پیمبر خود چه خواهد گفت آیا در غدیر!

تا افق انبوه مردان صحارى بود و دشت
و سکوتى، تا کند آن مرد لب وا در غدیر

مرد اما با نگاهى گرم در چشمان شوق
جستجو مى‏ کرد محبوبش على را در غدیر

پس به مردان عرب فرمود: "بعد از من على است
هر که من مولاى اویم اوست مولا در غدیر"

گردها خوابیده بود و کاروان خاموش بود
خوانده مى‏ شد انتهاى قصه ما در غدیر

در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى گمان بارى رقم مى‏ خورد فردا در غدیر

اى فراموشان باطل! سر به پایین افکنید!
چون پیمبر دست حق را برد بالا در غدیر

حیف! اما کاروان منزل به منزل مى‏ گذشت
کاروان مى‏ رفت و حق مى‏ ماند تنها در غدیر!

علیرضا سپاهى لائین