غدير خم
خورشید فروزان سامرا
۱۳۹۱/۱۱/۳۰ ۱۷:۲۳ - webmaster
خورشید فروزان سامرا
امام حسن عسکری علیه السلام یازدهمین پیش وای شیعیان، و پدر بزرگ وار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، در سال 232هـ (845م) چشم به جهان گشود، پدر بزرگ وارش امام دهم حضرت هادی علیه السلام و مادرش، بانوی پارسا و شایسته «حدیث» یا «حدیثه» و در برخی منابع نامش را «سوسن» و «عسفان» یاد کرده اند.
از مشهورترین القاب امام عسکری علیه السلام می توان به «الصّامت»، «الهادی»، «الرّفیق»، «الزّکی»، «النقی» و «الخالص» اشاره کرد. «ابن الرضا» لقبی است که امام جواد علیه السلام و امام عسکری علیه السلام هر دو به آن شهرت یافته اند.

امام عسکری علیه السلام قریب به 6 سال امامت مسلمین را عهده دار بودند و در طول این مدت نسبت به هدایت مردم و حفظ جان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زحمات زیادی را متحمل شدند.

حاکمان دوران امام عسکری علیه السلام که بیش ترین فشار را به حضرت وارد می کردند، عبارتند از:

1ـ المعتزّ بالله (252-225هـ ) 2- المهتدی بالله (255-256هـ ) 3- المعتمد بالله (256-279هـ)

امام علیه السلام در این دوران به صورت پنهانی و با اجرای اصل «تقیه»، با سیستم سازمان وکالت امور شیعیان را دنبال می فرمودند.

امام عسکری علیه السلام، در سال 243هـ با فشار متوکل عباسی به سامرا منتقل شد، چون تصوّر عباسیان این بود که ممکن است امامان، همانند سایر علویان، با داشتن هوادارانی چند دست به قیام بزنند. لذا حضور آن ها در مرکز خلافت، مانع از چنین اقدامی می شود.

اقامت طولانی امام عسکری علیه السلام در سامرا جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه نیست؛ به طوری که حضرت مجبور بودند هر دوشنبه و پنجشنبه به دارالخلافه رفته و حضور خود را اعلام نماید از طرفی هم تنها پیروان و شیعیان خاص می توانستند با آن حضرت ارتباط داشته باشند.

امام عسکری علیه السلام اگر چه بسیار جوان و تحت مراقبت جاسوسان و عاملان خلیفه بود ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی شهرت فراوانی پیدا کرده بودند، حتی روزهایی که حضرت به مقر خلافت می رفت، در طول مسیر حضرت، که مملو از مردم و بسیار شلوغ بود، مردم به احترام ساکت می شدند و جمعیت با شور و شعف بسیار به امام علیه السلام اظهار ارادت می کردند.

راز دعای باران

در دورانی كه امام حسن عسگری (علیه السلام) زندانی بود، یك سال بر اثر خشك سالی قحطی شد، گرسنگی بیداد می كرد، علمای اسلام مردم را جمع كردند و برای نماز استسقا (طلب باران) به بیابان بردند، نماز خواندند، و حتی چند بار نماز استسقا خواندند ولی اثری از باران دیده نشد. عجیب این كه علمای نصاری با مسیحیان نماز استسقا خواندند باران آمد، روز بعد نیز نماز خواندند، باران زیادتر آمد و این موضوع باعث شكست و آبرو ریزی مسلمین شد، یكی از شیعیان به هر نحوی بود خود را به زندان رسانده و خدمت امام حسن عسگری (علیه السلام) رسید و جریان را عرض نمود و دید در میان زندان قبری كنده شده گریه كرد و عرض نمود ای امام بزرگ وار من طاقت ندارم شما را در این قبر دفن كنند، حضرت فرمود: ناراحت نباش ، خدا نیز چنین مقرر نكرده است . او عرض كرد: دو مطلب مهم مرا به این جا آورده است :

اول این که از شما بپرسم كه طبق روایات شما، باید با روزگار دشمنی نكرد، منظور چیست؟

امام فرمود: منظور از روزگار، ما اهل بیت هستیم : شنبه متعلق به حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) یكشنبه به علی (علیه السلام) دوشنبه به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)، سه شنبه به امام سجاد و امام باقر (علیهماالسلام) و امام كاظم و امام رضا (علیهما السلام)، چهارشنبه به امام جواد و پدرم حضرت هادی (علیهما السلام) و پنج شنبه متعلق است به من و جمعه متعلق است به فرزندم حضرت مهدی (علیه السلام) كه زمین را پس ‍ از آن كه پر از ظلم و جور شد پر از عدل و داد می كند.

سوال دوم این است كه علمای شیعه سه روز برای نماز استسقا به بیابان رفتند و نماز خواندند باران نیامد ولی علمای نصرانی رفتند و نماز خواندند و هر بار باران بارید و اگر امروز هم به دعای آن ها باران بیاید ترس آن است كه شیعیان در عقیده خود متزلزل شوند و به مسیحیت بگروند.

امام فرمود: اما نصاری روزی به قبر یكی از پیامبران برخوردند و استخوان ریزی از بدن آن پیامبر به دست آوردند و اكنون در نماز آن استخوان را در میان انگشتان خود گذاشته ظاهر می كنند و از این رو باران می آید، تو خود را فورا به او برسان و از میان انگشتان او آن استخوان را بیرون آور تا ابرها متفرق شود و باران قطع گردد.

آن مرد همین دستور را انجام داد و در انجامش موفق گردید، در نتیجه ابرها رفتند و خورشید تابید، و علمای نصاری هر چه دعا كردند باران نبارید و شرمنده شدند، و شیعیان در حفظ ایمان خود استوار گشتند و از شك و تردید بیرون آمدند.

و به نقل دیگر، خلیفه وقت امام حسن عسگری (علیه السلام) را از حبس ‍ بیرون آورد و به بیابان برد و جریان را به آن حضرت عرض كرد، امام جریان استخوان را بیان نمود و وقتی كه توسط یكی از خادمان ، استخوان را از دست عالم مسیحی ربود دیگر باران نیامد.

منابع:

سایت حوزه

مجله امان، فروردین، اردیبهشت و خرداد 1386، شماره 4

داستان صاحبدلان ، محمد محمدی اشتهاردی

منبع سایت: تبیان