غدير خم
واقفیه چه کسانی بودند؟
۱۳۹۳/۶/۱۲ ۲۰:۱۷ - romaysa
واقفیه چه کسانی بودند؟
بسم الله الرحمن الرحیم
واقفیه چه کسانی بودند؟
«واقفیّه» نام فرقه‌ای از شیعیان بوده که امام موسی علیه السلام پسر جعفر علیه السلام را همان مهدی موعود می‌دانستند.

عده‌ای از ایشان به مرگ وی اعتراف داشتند و می‌گفتند زنده می‌شود و عالم را مسخّر می‌کند. منظور از واقفیه کسانى هستند که در امام کاظم علیه السلام توقف کردند وولايت امام هاى بعد از ايشان را نپذيرفتند.
واقفيه خود به دو گروه تقسيم شدند:
گروهى معتقد بودند حضرت موسى بن جعفر علیه السلام زنده و از نظرها غايب است و گروهى ديگر که اعتقاد داشتند حضرت که آخرين امام بود، رحلت فرمود. به اين گروه قطعيه مى گويند.
بسيارى از واقفيان مانند ابى نصر بزنطى با ديدن معجزات امام رضا علیه السلام دست از انحراف برداشتند و بقيه که بر عناد خود اصرار ورزيدند و به مصداق «يريدون ليطفوا نور الله بافواههم والله متم نوره » پس از مدتى کوتاه اثرى از آنان باقى نماند.
بنیان گذاران واقفيه سه نفر به نامهاي; على بن ابى حمزه بطائنى، زياد بن مروان قندى و عثمان بن عيسى رواسى از وکلاء امام کاظم علیه السلام بودند و اموال فراوانى که مربوط به آن حضرت بود را دراختيار داشتند (زياد قندى هفتادهزار دينار و على بن حمزه سى هزار دينار). آنان به جهت تصاحب اين اموال ادعا کردند که موسى بن جعفر علیه السلام زنده و غايب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا علیه السلام ناچار بودند آن اموال را تحويل ايشان دهند. از اين روى نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاين امکانات جهت فريب دادن شيعيان ديگر مانند; حمزه بن بزيع، ابن مکارى، کرام خثعمى و ديگران استفاده کردند.

باب دهم از کتاب عیون الاخبار الرضا تالیف شیخ صدوق
"در ذکر علت اینکه بعضی واقف شدند بر موسی بن جعفر و بعد از اولاد امجاد او را امام ندانستند"
از ربیع بن عبدالرحمن مروی است که گفت به خداوند سوگند که حضرت موسی بن جعفر از کسانی است که به تامل و ثبوت فراست و نظیر حقیقت اشیا را درک می کند آن بزرگوار می دانست کسانی را که بعد از موت او واقف شدند و کسی که بعد از او امام است منکر او شوند و آن جناب کظم غیظ بر آنها می نمود و غضب خود را فرو می نشانید و ایشان نمی دانستند که مطلبی آن جناب از ایشان می داند و از این جهت بود که آن جناب را کاظم می گویند.
و از یونس بن عبدالرحمن مروی است که گفت چون حضرت ابوالحسن وفات یافت نبودند کسانی که آن جناب آنها را نصب کرده بود و متحمل امورات آن حضرت می شدند مگر آنکه نزد آنها از جناب مال بسیاری بود و این مطلب باعث شد که با آن جناب وقف کردند و موت او را انکار نمودند که مبادا مال را از آنها بگیرند. از آن جمله در نزد زیاد قندی هفتاد هزار دینار بود و نزد علی بن ابی حمزه سی هزار دینار بود. یونس گوید که چون من این قضیه را دیدم و حق بر من معلوم شد و دانستم امر ولایت حضرت ابی الحسن الرضا را بنا گذاردم، سخن گفتن و مردم را به او دعوت نمودم . زیاد قندی و علی بن ابی حمزه نزد من فرستادند و گفتند که چیز تو را وا می دارد به اینکه اینگونه سخنان می گویی اگر مال می خواهی تو را بی نیاز می کنیم و ضمانت کردند که ده هزار دینار بدهند و به من گفتند که دیگر این نوع سخنان مگو. من ابا و امتناع نمودم و به آنها گفتم که ما از صادقین روایت کرده ایم که هرگاه بدعت ظاهر شد و کسی عالم است به آن باید علم خود را ظاهر کند و اگر آنچه در آن باب می داند اظهار نکند نور ایمان از او سلب می شود و من زحمت و مشقت در امر خداوند را وا نمی گذارم پس به من بد گفتند و اظهار عداوت نمودند.
از احمد بن حماد مروی است که گفت یکی از کسانی که متحمل امور آن حضرت موسی بن جعفر می شد و آن حضرت او را نصب کرده بود عثمان بن الرواسی بود و همیشه در مصر منزل داشت و نزد او هم مال بسیاری و شش نفر کنیز از آن جناب بود. احمد گوید که حضرت ابوالحسن الرضا نزد او فرستاد و مطالبه اموال و کنیزگان را نمود. عثمان به آن جناب نوشت که پدر بزرگوارت وفات نیافته. حضرت به او نوشت که پدرم وفات یافت و ما میراث او را قسمت نمودیم و این قدر خبر رسیده که به صحت پیوسته موت آن حضرت و از برای او دلیل بر وفات آن حضرت آورد. احمد گوید که عثمان نوشت به آن جناب که اگر پدر بزرگوارت وفات نیافته است چیزی به تو نمی رسد که مطالبه کنی و اگر بنابر آنچه خودت می گویی وفات یافته مرا امر نکرده است به اینکه چیزی به تو بدهم و کنیزکان را آزاد کرده ام و آنها را به شوهر داده ام.
(مصنف) کتاب گوید که حضرت موسی بن جعفر از کسانی نبود که مال جمع کند ولیکن در زمان هارو الرشید این اموال از برای او جمع شد و دشمن او هم بسیار بود. نمی توانست این اموال را به مردم بدهد مگر به قلیلی از کسانی را که بر آنها اعتماد داشت که کتمان سر می کنند و به هارون خبر نمی دهند که موسی بن جعفر به مردم مال می دهد. پس به این سبب این اموال نزد او اجتماع یافت و آن جناب می خواست بر گردن خود ثابت
نکند گفته کسانی را که بدگویی آن جناب را نزد هارون می نمودند و می گفتند که اموال از برای موسی بن جعفر حمل می شود از اطراف و اعتقاد به امامت او دارند و هارون این مطلب را حمل کند به اینکه می خواهد خروج کند و اگر این مطلب نبود و آن جناب تفریق می کرد این اموال را که در نزد او جمع شده بود و به فقرا می بخشید علاوه بر اینکه این اموال از فقرا نبود و این اموالی بود که دوستان آن جناب به او رسانیده بودند، به جهت اکرام و احترام و به جهت نیکی و احسان به آن حضرت علیه آلاف التحیة و الثناء.