• ورود
  • ثبت نام
  • العربية
  • English
  • youtube
  • twitter
  • facebook
  • عليٌّ اَوَّلُ النّاسِ اِيماناً : حضرت علي عليه‌السّلام اوّلين كسي است كه ايمان آورد.

مظلوم ترین امیر

تاریخ انتشار: : ۱۳۹۲/۸/۲ ۲۰:۵۷1737 مرتبه خوانده شده
فردی را می شناسیم که از شناختش عاجز هستیم. می دانیم مردی را که شاهکار خالقش هست، بوده و هست ولی نیست، در دسترس عقل.
ما کجا و نوری که تمام انبیاء را یاری فرمود، یکی را آشکارا و مابقی را در خفا
(قال علی علیه السلام: کنت مع الانبیاء سرا و مع الخاتم جهرا)
دوست و دشمن اعتراف کرده اند بر دامنه کوه سربه فلک کشیده ایکه بر قله اش منزل دارد هم نرسیده اند.
پیامبر گرامی و گل سرسبد خلقت فرمود من و علی نور واحدی بودیم در یمین عرش که خداوند تسبیح و تقدیس نمود آن را، از هم جدا نشدیم مگر در صلب عبدالمطلب.

خدای عالی اعلا هم بر این مطلب صحه گذاشت، آنجا که فرمود ... فقل تعالو ندع ابنائنا و ابنائکم ونسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم...( آل عمران /61)

ماجرا از این قرار بود که نصارا نجران درباره حضرت عیسی با رسول گرامی اسلام به مجادله پرداختند و هر چه از هدایت بود نپذیرفتند و قرار مباهله گذاشتند که با این آیه به حضرتش دستور داده شد که بگو آنها پسرانشان را بیاورند و تو نیز حسنین را، آنها زنانشان را بیاورند و تو زهرای مرضیه را، خود آنها به نفوسشان حاضر شوند و تو نیز نفس خود علی بن ابیطالب را با خود ببر؛ منابع زیادی این ماجرا را نقل کرده اند و سند آن به تواتر لفظی رسیده است.

از کدامین بعد این شخصیت منحصر به فرد می توان سخن گفت، مکارم خلقش، فضائل اخلاقش، حسنات اعمالش، لطائف آدابش، ظرائف احساساتش، سابقه در اسلامش، فداکاری هایش، علمش، زهدش، آزادگی اش، قرابت و نسبش، شجاعتش، عدالتش و... از چه سخن بگوئیم؟

همین قدر می دانیم که رسول مکرم فرمود یا علی اگر خوف آنرا نداشتم که مردم درباره تو به اشتباه افتند و آنچه در مورد عیسی گفتند ( ایشان را پسر خدا خواندند)، اتفاق افتد،هر آینه از شأن و جایگاهت مطالبی را بیان می کردند که راه نمی رفتی مگر مردم خاک پایت را به تبرک ببرند و وضو نمی گرفتی مگر در برداشتن قطرات چکیده از آب وضویت مخاصمه کنند.

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را


همین قدر می‌دانیم که بعد از زمان حیات پسرعم و برادرش، کینه توزان و عقده‌ اندوختگان، شأن نزول آیات قرآن را نخواستند و تفسیر و تأویلش را جرم دانستند چرا که همگی تبلیغ تو بود، کتابت حدیث را ممنوع کردند چرا که در طول دوران رسالت انگشت اشاره بسوی تو بود.

دیگران هم کم نگذاشتند، معاویه ملعون دستور داده بود بر منابر جماعات و جمعه صبّ (دشنام) تو شود، همان منابری که باید توصیه به تقوا می‌کرد، لعن امام المتقین از برنامه‌های اصلی و قعطی‌اش شد.

دشمنی و عداوت و پوشاندن حق چنان بالا گرفت تا محبین تو هم مجبور به تقیّه شدند.

نیمی از اوصاف تو هم که سینه به سینه در خفا به بعضی دست نوشته‌ها و کتابخانه‌ها رسیده بود همگی به ما نرسید، بعضی در آتش جهل بشر سوخت (به آتش کشیده شدن کتابخانه‌های اسلامی در جنگ‌های مغول و ...) بعضی به تحریف کشیده شد، چه کنیم جز اعتراف به دوری از بلندای مقام تو؟

با همه اینها، وصل اوصاف تو در شرق و غرب عالم پیچید و زمین و زمان پر شد از آوازه‌ات، هرچه باشد عطر بیانت، خطبا را و عمق کلامت، علما را و شیرینی گفتارت، همگان را واله ساخته. نهج البلاغه ‌ات که هست، نفس نفس توحیدت که در خطبه‌هایش دمیده است.

می‌ریخت به رگهای قلم عطر دواتش
می‌چید غزل پشت غزل از کلماتش

طاووس به آرایش شعر آمد و می‌خواست
تذهیب کند حاشیه را در صفحاتش

باریده اگر از نفسش نفحه‌ی آیات
پاشیده خدا در رگ او از نفحاتش

تا شهد غزل خوانی او روی زمین ریخت
برخواست گل از قمصر و شد شاخه نباتش

چرخید زمین دور سر کعبه‌ی حسنش
یکپارچه شد نظم زمین در حرکاتش

بارید به گلدسته شب نور اذانش
برخواست سحر پشت سحر از صلواتش
(شعر از : رضا یزدانی)


اعجازت در خطبه‌ی بی الف، قدرت نمایی‌ات در خطبه بی نقطه، برای مثل تویی فضیلت نیست، سر رشته بقا به دست توست، هرچه از عدم بوجود آمده تحت لواء و زیر سایه عبای توست.

دانشمندان به تو رشک می‌برند که تنها یک نفر در عالم را با نام صاحب کرسی "سلونی قبل ان تفقدونی" می‌شناسند و این دعوی حقی است که فقط به تو می‌آید ای آنکه هرچه خدا خواست در وجود نورانیت به ودیعه گذاشت

ای وجه الله ای عین الله ای یدالله ای اسدالله

آیا کسی به این پایه است، آیا کسی مقام نورانیت را درک توان کرد، یافت می نشود جسته‌ایم ما
برای محققین واضح است که بزرگان علمی و اخلاقی عالم همه طفلان ره غلامان تو اند، همانانی که سلمان و ابوذر و مقداد و مالک می‌خوانندشان که مفتخر به خاک نشینی مکتب تو اند، تو کفو عصاره خلقت، جوهره‌ی قدسیه، صدیقه‌ی کبرایی، تو ابا الحسنی، تو ابا الحسینی، تو پدر زینبینی، تو پدر ابا الفضلی. از دست و زبان که برآید، کز عهده‌ی وصفت به درآید وقتی مصطفای خدا فرمود علی جان تورا نشناخت مگر خدا و من

ما را به ظاهر خورشید وجودت هم که راه نیست لااقل شما این طرف‌ها بتاب
این دور افتادگان وادی حیرت و غفلت را نظری فرما
ما را در کتاب خدا ظلوم جهول خوانده اند رحمی فرما
ما را در صف فقرا نشانده‌اند (انتم الفقرا) کرمی فرما
نجفت مایه آرامش و دلگرمی ماست، عنایتی فرما


آنگاه که خود را در قربانگاه لیله المبیت خواباندی ما نبودیم، آنگاه که از آسمان بانگ لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار می‌آمد ما نبودیم، آنگاه که درب قلعه خیر را به قدرت رحمانیه کندی ما نبودیم، آنگاه که دستت روی دست نبی بالا رفت ما نبودیم، آنگاه که خون دل را قطره قطره به چاه می‌ریختی ما نبودیم، آنگاه که مناجات شعباینه و مسجد کوفه‌ را سر می‌دادی ما نبودیم، نبودیم آقا جان
ولی از محصول نخلستانت خورده‌ایم، از بئر علی نوشیده‌ایم، ناد علی را خوانده‌ایم، ترک خانه کعبه را دیده‌ایم، هرچه باشد گِلمان را از زیادی طینت شما پیمانه زده‌اند، محبتت بر جان‌ها نشسته آقا جان و نیک یافته ‌ایم که فردی را می‌شناسیم که از شناختنش عاجزیم.

گردآورتده: محمد مهدی قاسمی
به روز شده: : ۱۳۹۲/۸/۵ ۱۸:۰۷
چاپ صفحه ارسال به دوستان
برچسب‌ها:  حضرت  علی  امیر المومنین 
 
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
ارسال نظر
شرایط نظر*
همه‌ی نظرها نیاز به تایید مدیر سایت دارند
عنوان*
نام*
ایمیل*
وب سایت*
پیام*
کد تایید*
8 - 5 = ?  
نتیجه این عبارت را وارد کنید
حداکثر تعداد تلاش برای ارسال: 10 مرتبه