• ورود
  • ثبت نام
  • العربية
  • English
  • youtube
  • twitter
  • facebook
  • عليٌّ اَوَّلُ النّاسِ اِيماناً : حضرت علي عليه‌السّلام اوّلين كسي است كه ايمان آورد.
خانه » مطالب » غدیر خم » شعرای غدیر » شعرای قرن ششم » مولوی بلخی، قرن ششم

مولوی بلخی، قرن ششم

تاریخ انتشار: : ۱۳۹۲/۷/۲۸ ۲۳:۱۵2776 مرتبه خوانده شده
مولوی بلخی

تا صورت پيوند جهان بود على بود
تا نقش زمين بود و زمان بود على بود

شاهى كه ولى بود و وصى بود على بود
سلطان سخا و كرم و جود على بود …
آن شير دلاور كه ز بهر طمع نفس
در خوان جهان پنجه نيالود على بود

آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن
كردش صفت عصمت و بستود على بود

آن عارف سجّاد كه خاك درش از قدر
از كنگره عرش برافزود على بود

آن شاه سرافراز كه اندر ره اسلام
تا كار نشد راست نياسود على بود

آن قلعه گشايى كه در قلعه خيبر
بر كَند به يك حمله و بگشود على بود

چندان كه در آفاق نظر كردم و ديدم
از روى يقين در همه موجود على بود

اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است
تا هست على باشد و تا بود على بود (1)

ملاى رومى در اين غزل، مولا على(علیه السلام) را مانند شاعرى شيعى با اوصاف و امتيازهايى چون: "ولى"، "وصى" و "معصوم به نصّ قرآن" مى ستايد. او در ضمن رباعيات خود چنين مى گويد:

رومى، نشد از سرّ على كس آگاه
زيرا كه نشد كس آگه از سرّ الاه

يک ممكن و اين همه صفات واجب
لاحول ولا قوّة الاّ باللّه (2)

مولوى در دفتر اوّل از مثنوى معنوى گويد:

از على آموز اخلاص عمل
شير حق را دان منزّه از دغل

در غزا بر پهلوانى دست يافت
زود شمشيرى برآورد و شتافت

او خدو انداخت بر روى على
افتخار هر نبى و هر ولى

در ادامه همين مثنوى گويد:

در شجاعت شير ربّانيستى
در مروّت خود كه داند كيستى…

اى على كه جمله عقل و ديده اى
شمّه اى واگو از آن چه ديده اى

تيغ حلمت جان ما را چاک كرد
آب علمت خاك ما را پاك كرد

باز گو دانم كه اين اسرار هوست
زانكه بى شمشير كشتن كار اوست…

بازگو اى بازِ عرش خوش شكار
تا چه ديدى اين زمان از كردگار؟

چشم تو ادراك غيب آموخته
چشم هاى حاضران را دوخته…

راز بگشا اى على مرتضى
اى پس از سوء القضا حسن القضا…

چون تو بابى آن مدينه علم را
چون شعاعى آفتاب حلم را

باز باش اى باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له كفواً احد (3)

در دفتر ششم مثنوى نيز به تفسير حديث من كنت مولاه فعلىّ مولاه مى پردازد و مى گويد:

زين سبب پيغمبر با اجتهاد
نام خود و آن على مولا نهاد

گفت هر كس را منم مولا و دوست
ابن عمّ من على مولاى اوست

كيست مولا آن كه آزادت كند
بند رقيّت ز پايت بر كَند

چون به آزادى نبوّت هادى است
مؤمنان را ز انبيا آزادى است

اى گروه مؤمنان شادى كنيد
همچو سرو و سوسن آزادى كنيد(4)

1.ديوان شمس تبريزى، كتابفروشى ادبيّه، چاپ سنگى، 1335ق، ص176
2.همان، ص371
3.مثنوى معنوى، نسخه نيكلسون، چاپ اول، نشر پوريا، 1373ش، ج1، ص229 و230؛ تفسير و نقد و تحليل مثنوى، محمد تقى جعفرى، چاپ پنجم، تهران، انتشارات اسلامى، 1362ش، ج2، ص714ـ716
4.مثنوى معنوى، نسخه نيكلسون، ج3، ص535؛ تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج14، ص519
به روز شده: : ۱۳۹۳/۸/۱۹ ۱۸:۲۲
چاپ صفحه ارسال به دوستان
برچسب‌ها:  غدیر  غدیری  اشعار  مولوی بلخی 
 
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
ارسال نظر
شرایط نظر*
همه‌ی نظرها نیاز به تایید مدیر سایت دارند
عنوان*
نام*
ایمیل*
وب سایت*
پیام*
کد تایید*
6 + 7 = ?  
نتیجه این عبارت را وارد کنید
حداکثر تعداد تلاش برای ارسال: 10 مرتبه