• ورود
  • ثبت نام
  • العربية
  • English
  • youtube
  • twitter
  • facebook
  • عليٌّ اَوَّلُ النّاسِ اِيماناً : حضرت علي عليه‌السّلام اوّلين كسي است كه ايمان آورد.
خانه » مطالب » خطبه ها » خطبه فدکیه فارسی

خطبه فدکیه فارسی

نویسنده: : adminتاریخ انتشار: : ۱۳۸۶/۷/۳۰ ۱۹:۱۰5872 مرتبه خوانده شده منتشر شده در شاخه: خطبه ها
متن خطبه فدكيه حضرت زهرا در مسجد
خطبه آن حضرت بعد از غصب فدك

روايت شده: هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند فدك را از حضرت فاطمه عليهاالسلام بگيرند و اين خبر به ايشان رسيد، لباس به تن كرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فاميل و خدمت كاران خود به سوى مسجد روانه شد، در حالي كه چادرش به زمين كشيده مى‏ شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در ميان عده ‏اى از مهاجرين و انصار و غير آنان نشسته بود وارد شد، در اين هنگام بين او و ديگران پرده‏ اى آويختند، آن گاه نال ه‏اى جان سوز از دل برآورد كه همه مردم به گريه افتادند و مجلس و مسجد به سختى به جنبش در آمد.

سپس لحظه‏ اى سكوت كرد تا همهمه مردم خاموش و گريه آنان ساكت شد و جوش و خروش ايشان آرام يافت، آن گاه كلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اين جا دوباره صداى گريه مردم برخاست، وقتى سكوت برقرار شد، كلام خويش را دنبال كرد و فرمود:

حمد و سپاس خداى را بر آن چه ارزانى داشت، و شكر او را در آن چه الهام فرمود، و ثنا و شكر بر او بر آن چه پيش فرستاد، از نعمت هاى فراوانى كه خلق فرمود و عطاياى گسترده‏ اى كه اعطا كرد، و منّت هاى بى‏ شمارى كه ارزانى داشت، كه شمارش از شمردن آن ها عاجز، و نهايت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراك دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شكرگذارى آن ها نعمت ها را زياده گرداند، و با گستردگى آن ها مردم را به سپاس گزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به اين نعمت ها آن ها را دو چندان كرد.

و گواهى مى‏ دهم كه معبودى جز خداوند نيست و شريكى ندارد، كه اين امر بزرگى است كه اخلاص را تاويل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پيش گاه تفكر و انديشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى كه چشم‏ ها از ديدنش بازمانده، و زبان ها از وصفش ناتوان، و اوهام و خيالات از درك او عاجز مى‏ باشند.

موجودات را خلق فرمود بدون آن كه از ماده‏ اى موجود شوند، و آن ها را پديد آورد بدون آن كه از قالبى تبعيّت كنند، آن ها را به قدرت خويش ايجاد و به مشيّتش پديد آورد، بى‏ آن كه در ساختن آن ها نيازى داشته و در تصويرگرى آن ها فایده‏ اى برايش وجود داشته باشد، جز تثبيت حكمتش و آگاهى بر طاعتش، و اظهار قدرت خود، و شناسایى راه عبوديت و گرامى داشت دعوتش، آن گاه بر طاعتش پاداش و بر معصيتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش باز دارد و آنان را به سوى بهشتش رهنمون گردد.

و گواهى مى‏ دهم كه پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، كه قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزيدن نام پيامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگيخت، آن هنگام كه مخلوقات در حجاب غيبت بوده، و در نهايت تاريكى‏ ها به سر برده، و در سر حد عدم و نيستى قرار داشتند، او را برانگيخت به خاطر علمش به عواقب كارها، و احاطه‏ اش به حوادث زمان، و شناسایى كاملش به وقوع مقدّرات.

او را برانگيخت تا امرش را كامل و حكم قطعى‏ اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نمايد، و آن حضرت امّت ها را ديد كه در آیين هاى مختلفى قرار داشته، و در پيش گاه آتش هاى افروخته معتكف و بت‏ هاى تراشيده شده را پرستنده، و خداوندى كه شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منكرند.

پس خداى بزرگ به وسيله پدرم محمد صلى اللَّه عليه و آله تاريكى‏ هاى آن را روشن، و مشكلات قلب ها را برطرف، و موانع رويت ديده‏ ها را از ميان برداشت، و با هدايت در ميان مردم قيام كرده و آنان را از گم راهى رهانيد، و بينايشان كرده، و ايشان را به دين استوار و محكم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.

تا هنگامى كه خداوند او را به سوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و ميل، پس آن حضرت از رنج اين دنيا در آسايش بوده، و فرشتگان نيكوكار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پيامبر و امينش و بهترين خلق و برگزيده‏ اش باد، و سلام و رحمت و بركات الهى بر او باد.

آن گاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچم داران امر و نهى او، و حاملان دين و وحى او، و امين هاى خدا بر يك ديگر، و مبلّغان او به سوى امّت هاييد، زمام دار حق در ميان شما بوده، و پيمانى است كه از پيشاپيش به سوى تو فرستاده، و باقيمانده‏ اى است كه براى شما باقى گذارده، و آن كتاب گوياى الهى و قرآن راست گو و نور فروزان و شعاع درخشان است، كه بيان و حجّت هاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشكار، ظواهر آن جلوه‏ گر مى‏ باشد، پيروان آن مورد غبطه جهانيان بوده، و تبعيّت از او خشنودى الهى را باعث مى‏ گردد، و شنيدن آن راه نجات است. به وسيله آن مى‏ توان به حجّت هاى نورانى الهى، و واجباتى كه تفسير شده، و محرّماتى كه از ارتكاب آن منع گرديده، و نيز به گواهي هاى جلوه‏ گرش و برهان هاى كافيش و فضایل پسنديده‏ اش، و رخصت هاى بخشيده شده‏ اش و قوانين واجبش دست يافت.

پس خداى بزرگ ايمان را براى پاك كردن شما از شرك، و نماز را براى پاك نمودن شما از تكبّر، و زكات را براى تزكيه نفس و افزايش روزى، و روزه را براى تثبيت اخلاص، و حج را براى استحكام دين، و عدالت‏ ورزى را براى التيام قلب ها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم يافتن ملت ها، و امامتمان را براى رهايى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى كمك در به دست آوردن پاداش قرار داد.

و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نيكى به پدر و مادر را براى رهايى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزايش جمعيت، و قصاص را وسيله حفظ خون ها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در كيل و وزن را براى رفع كم‏ فروشى مقرر فرمود.

و نهى از شراب خوارى را براى پاكيزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترك دزدى را براى پاك دامنى قرار داد، و شرك را حرام كرد تا در يگانه‏ پرستى خالص شوند.

پس آن گونه كه شايسته است از خدا بترسيد، و از دنيا نرويد جز آن كه مسلمان باشيد، و خدا را در آن چه بدان امر كرده و از آن بازداشته اطاعت نمایيد، همانا كه فقط دانش مندان از خاك مى‏ ترسند. آن گاه فرمود:

اى مردم! بدانيد كه من فاطمه و پدرم محمد است، آن چه ابتدا گويم در پايان نيز مى‏ گويم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نيست، پيامبرى از ميان شما برانگيخته شد كه رنج هاى شما بر او گران آمده و دل سوز بر شما است، و بر مومنان مهربان و عطوف است.

پس اگر او را بشناسيد مى‏ دانيد كه او در ميان زنانتان پدر من بوده، و در ميان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نيكو بزرگوارى است آن كه من اين نسبت را به او دارم.

رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرت گاه مشركان كناره‏ گيرى كرده، شمشير بر فرقشان نواخت، گلويشان را گرفته و با حكمت و پند و اندرز نيكو به سوى پروردگارشان دعوت نمود، بت ها را نابود ساخته، و سر كينه‏ توزان را مى‏ شكند، تا جمعشان منهدم شده و از ميدان گريختند.

تا آن گاه كه صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره بركشيد، زمام دار دين به سخن درآمد، و فرياد شيطان ها خاموش گرديد، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏ هاى كفر و تفرقه از هم گشوده گرديد، و دهان هاى شما به كلمه اخلاص باز شد، در ميان گروهى كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند.

و شما بر كناره پرت گاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏ اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتيد، هم چون آتش‏زنه‏ اى بوديد كه به لافاصله خاموش مى‏ گرديد، لگدكوب روندگان بوديد، از آبى مى‏ نوشيديد كه شتران آن را آلوده كرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏ كرديد، خوار و مطرود بوديد، مى‏ ترسيدند كه مردمانى كه در اطراف شما بودند شما را بربايند، تا خداى تعالى بعد از چنين حالاتى شما را به دست آن حضرت نجات داد، بعد از آن كه از دست قدرت مندان و گرگ هاى عرب و سركشان اهل كتاب ناراحتي ها كشيديد.

هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، يا هر هنگام كه شيطان سر برآورد يا اژدهایى از مشركين دهان بازكرد، پيامبر برادرش را در كام آن افكند، و او تا زمانى كه سر آنان را به زمين نمى‏ كوفت و آتش آن ها را به آب شمشيرش خاموش نمى‏ كرد، باز نمى‏ گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، كوشيده در امر او، نزديك به پيامبر خدا، سرورى از اوليا الهى، دامن به كمر بسته، نصيحت‏ گر، تلاش گر، و كوشش‏ كننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏ كننده نمى‏ هراسيد. و اين در هنگامه‏ اى بود كه شما در آسايش زندگى مى‏ كرديد، در مهد امن متنعّم بوديد، و در انتظار به سر مى‏ برديد تا ناراحتى‏ ها ما را در بر گيرد، و گوش به زنگ اخبار بوديد، و هنگام كارزار عقب گرد مى‏ كرديد، و به هنگام نبرد فرار مى‏ نموديد.

و آن گاه كه خداوند براى پيامبرش خانه انبيا و آرام گاه اصفيا را برگزيد، علایم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دين كهنه، و سكوت گمراهان شكسته، و پست رتبه‏ گان با قدر و منزلت گرديده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏ هايتان بيامد، و شيطان سر خويش را از مخفى‏ گاه خود بيرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده كرد پاسخ گوى دعوت او هستيد، و براى فريب خوردن آماده‏ ايد، آن گاه از شما خواست كه قيام كنيد، و مشاهده كرد كه به آسانى اين كار را انجام مى‏ دهيد، شما را به غضب واداشت، و ديد غضب ناك هستيد، پس بر شتران ديگران نشان زديد، و بر آبى كه سهم شما نبود وارد شديد.

اين در حالى بود كه زمانى نگذشته بود، و موضع شكاف زخم هنوز وسيع بود، و جراحت التيام نيافته، و پيامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آورديد كه از فتنه مى‏ هراسيد، آگاه باشيد كه در فتنه قرار گرفته‏ ايد، و به راستى جهنم كافران را احاطه نموده است.

اين كار از شما بعيد بود، و چه طور اين كار را كرديد، به كجا روى مى‏ آورديد، در حالى كه كتاب خدا روياروى شماست، امورش روشن، و احكامش درخشان، و علایم هدايتش ظاهر، و محرّماتش هويدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختيد، آيا بى‏ رغبتى به آن را خواهانيد؟ يا به غير قرآن حكم مى‏ كنيد؟ كه اين براى ظالمان بدل بدى است، و هركس غير از اسلام دينى را جويا باشد از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيان كاران خواهد بود.

آن گاه آن قدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، و كشيدن آن سهل گردد، پس آتش‏ گيره‏ ها را افروخته‏ تر كرده، و به آتش دامن زديد تا آن را شعله‏ ور سازيد،و براى اجابت نداى شيطان، و براى خاموش كردن انوار دين روشن خدا، و از بين بردن سنن پيامبر برگزيده آماده بوديد، به بهانه خوردن، كف شير را زير لب پنهان مى‏ خوريد، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏ ها و درختان كمين گرفته و راه مى‏ رفتيد، و ما بايد بر اين امور كه هم چون خنجر برّان و فرورفتن نيزه در ميان شكم است، صبر كنيم.

و شما اكنون گمان مى‏ بريد كه براى ما ارثى نيست، آيا خواهان حكم جاهليت هستيد، و براى اهل يقين چه حكمى بالاتر از حكم خداوند است، آيا نمى‏ دانيد؟ در حالى كه براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، كه من دختر او هستم.
اى مسلمانان! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند، اى پسر ابى‏ قحافه، آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتى آوردى، آيا آگاهانه كتاب خدا را ترك كرده و پشت سر مى‏ اندازيد، آيا قرآن نمى‏ گويد «سليمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زكريا آن گاه كه گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنايت فرما تا از من و خاندان يعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خويشاوندان رحمى به يكديگر سزاوارتر از ديگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‏ كند كه بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‏ فرمايد: «هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد بر شما نوشته شده كه براى پدران و مادران و نزديكان وصيت كنيد، و اين حكم حقّى است براى پرهيزگاران».
و شما گمان مى‏ بريد كه مرا بهره‏ اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آيا خداوند آيه‏ اى به شما نازل كرده كه پدرم را از آن خارج ساخته؟ يا مى‏ گویيد: اهل دو دين از يك ديگر ارث نمى‏ برند؟ آيا من و پدرم را از اهل يك دين نمى‏ دانيد؟ و يا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسر عمويم آگاه تريد؟ اينك اين تو و اين شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگير و ببر، با تو در روز رستاخيز ملاقات خواهد كرد.

چه نيك داورى است خداوند، و نيكو دادخواهى است پيامبر، و چه نيكو وعده‏ گاهى است قيامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زيان مى‏ برند، و پشيمانى به شما سودى نمى‏ رساند، و براى هر خبرى قرارگاهى است، پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چه كسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه كه را شامل مى‏ شود. آن گاه رو به سوى انصار كرده و فرمود:

اى گروه نقبا، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، اين ضعف و غفلت در مورد حق من و اين سهل‏نگارى از دادخواهى من چرا؟ آيا پدرم پيامبر نمى‏ فرمود: «حرمت هركس در فرزندان او حفظ مى‏ شود»، چه به سرعت مرتكب اين اعمال شديد، و چه با عجله اين بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروريخت، در صورتى كه شما را طاقت و توان بر آن چه در راه آن مى‏ كوشيم هست، و نيرو براى حمايت من در اين مطالبه و قصدم مى‏ باشد.

آيا مى‏ گویيد محمد صلى اللَّه عليه و آله بدرود حيات گفت، اين مصيبتى است بزرگ و در نهايت وسعت، شكاف آن بسيار، و درز دوخته آن شكافته، و زمين در غياب او سراسر تاريك گرديد، و ستارگان بى‏ فروغ، و آرزوها به نااميدى گرایيد، كوه ها از جاى فروريخت، حرمت ها پايمال شد، و احترامى براى كسى پس از وفات او باقى نماند.

به خدا سوگند كه اين مصيبت بزرگ تر و بليّه عظيم‏ تر است، كه هم چون آن مصيبتى نبوده و بلاى جان گدازى در اين دنيا به پايه آن نمى‏ رسد، كتاب خدا آن را آشكار كرده است، كتاب خدايى كه در خانه‏ هايتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏ تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‏ خوانيد، اين بلایى است كه پيش از اين به انبيا و فرستاده شدگان وارد شده است، حكمى است حتمى، و قضایى است قطعى، خداوند مى‏ فرمايد:

محمد پيامبرى است كه پيش از وى پيامبران ديگرى درگذشتند، پس اگر او بميرد و يا كشته گردد به عقب برمى‏ گرديد، و آن كس كه به عقب برگردد به خدا زيانى نمى‏ رساند، و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد».

اى پسران قيله- گروه انصار- آيا نسبت به ميراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى كه مرا مى‏ بينيد و سخن مرا مى‏ شنويد، و داراى انجمن و اجتماعيد، صداى دعوت مرا همگان شنيده و از حالم آگاهى داريد، و داراى نفرات و ذخيره‏ ايد، و داراى ابزار و قوه‏ ايد، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى‏ رسد ولى جواب نمى‏ دهيد، و ناله فرياد خواهيم را شنيده ولى به فريادم نمى‏ رسيد، در حالى كه به شجاعت معروف و به خير و صلاح موصوف مى‏ باشيد، و شما برگزيدگانى بوديد كه انتخاب شده، و منتخباتى كه براى ما اهل‏بيت برگزيده شديد!

با عرب پيكار كرده و متحمّل رنج و شدت ها شديد، و با امت ها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستيد، هميشه فرمانده بوده و شما فرمان بردار، تا آسياى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شير آمد، و نعره‏ هاى شرك‏ آميز خاموش شده، و ديگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دين كاملا رديف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ايمان حيران شده، و پس از آشكارى خود را مخفى گردانديد، و بعد از پيش قدمى عقب نشستيد، و بعد ايمان شرك آورديد.

واى بر گروهى كه بعد از پيمان بستن آن را شكستند، و خواستند پيامبر را اخراج كنند، با آن كه آنان جنگ را آغاز نمودند، آيا از آنان هراس دارد در حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسيد، اگر مومنيد.

آگاه باشيد مى‏بينم كه به تن‏ آسایى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمام دارى بود را دور ساخته‏ ايد، با راحت‏ طلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسيده‏ ايد، در اثر آن آن چه را حفظ كرده بوديد را از دهان بيرون ريختيد، و آن چه را فروبرده بوديد را بازگرداندند، پس بدانيد اگر شما و هركه در زمين است كافر شويد، خداى بزرگ از همگان بى‏ نياز و ستوده است. آگاه باشيد آن چه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پديد آمده در اخلاق شما، و بى‏ وفایى و نيرنگ ايجاد شده در قلوب شما، و ليكن اين ها جوشش دل اندوهگين، و بيرون ريختن خشم و غضب است،

و آن چه قابل تحمّلم نيست، و جوشش سينه‏ ام و بيان دليل و برهان، پس خلافت را بگيريد، ولى بدانيد كه پشت اين شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏ دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ ور خدا كه بر قلب ها احاطه مى‏ يابد متصل است. آن چه مى‏ كنيد در برابر چشم بيناى خداوند قرار داشته، و آنان كه ستم كردند به زودى مى‏ دانند كه به كدام بازگشت گاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه در پيش داريد خبر داد، پس هرچه خواهيد بكنيد و ما هم كار خود را مى‏ كنيم، و شما منتظر بمانيد و ما هم در انتظار به سر مى‏ بريم.

آن گاه ابوبكر پاسخ داد:

اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مومنين مهربان و بزرگوار و رئوف و رحيم، و بر كافران عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگريم وى در ميان زنانمان پدر تو، و در ميان دوستان برادر شوهر توست، كه وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نيز در هر كار بزرگى پيامبر را يارى نمود، جز سعادت مندان شما را دوست نمى‏ دارند، و تنها بدكاران شما را دشمن مى‏ شمرند.

پس شما خاندان پيامبر، پاكان برگزيدگان جهان بوده، و ما را به خير راه نما، و به سوى بهشت ره نمون بوديد، و تو اى برترين زنان و دختر برترين پيامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پيش قدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ايجاد نخواهد گرديد.

و به خدا سوگند از راى پيامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نكرده‏ ام، و پيش رو قوم به آنان دروغ نمى‏ گويد، و خدا را گواه مى‏ گيرم كه بهترين گواه است، از پيامبر شنيدم كه فرمود: «ما گروه پيامبران دينار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‏ گذاريم، و تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را به ارث مى‏ نهيم، و آن چه از ما باقى مى‏ ماند در اختيار ولىّ امر بعد از ماست، كه هر حكمى كه بخواهد در آن بنمايد.»

و ما آن چه را كه مى‏ خواهى در راه خريد اسب و اسلحه قرار داديم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و با كفّار جهاد نموده و با سركشان بدكار جدال كنند، و اين تصميم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به اين كار نزدم، و در راى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و اين حال من و اين اموال من است كه براى تو و در اختيار توست، و از تو دريغ نمى‏ شود و براى فرد ديگرى ذخيره نشده، تویى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضایلت انكار نشده، و از شاخه و ساقه‏ ات فرونهاده نمى‏ گردد، حُكمت در آن چه من مالك آن هستم نافذ است، آيا مى‏ پسندى كه در اين زمينه مخالف سخن پدرت عمل كنم.

حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:

پاك و منزه است خداوند، پدرم پيامبر، از كتاب خدا روى‏ گردان و با احكامش مخالف نبود، بلكه پيرو آن بود و به آيات آن عمل مى‏ نمود، آيا مى‏ خواهيد علاوه بر نيرنگ و مكر به زور او را متهم نمایيد، و اين كار بعد از رحلت او شبيه است به دام هایى كه در زمان حياتش برايش گسترده شد، اين كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بين حق و باطل جدایى مى‏ اندازد، و مى‏ فرمايد:- زكريا گفت: خدايا فرزندى به من بده كه- «از من و خاندان يعقوب ارث ببرد»، و مى‏ فرمايد: «سليمان از داود ارث برد».

و خداوند در سهميه‏ هایى كه مقرر كرد، و مقاديرى كه در ارث تعيين فرمود، و بهره‏ هایى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضيحات كافى داده، كه بهانه‏ هاى اهل باطل، و گمان ها و شبهات را تا روز قيامت زایل فرموده است، نه چنين است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پيش پايتان قرار داده، و جز صبر زيبا چاره‏ اى ندارم، و خداوند در آن چه مى‏ كنيد ياور ماست.

ابوبكر گفت:

خدا و پيامبرش راست گفته، و دختر او نيز، كه معدن حكمت و جاي گاه هدايت و رحمت، و ركن دين و سرچشمه حجت و دليل مى‏ باشد و راست می گويد، سخن حقّت را دور نيفكنده و گفتارت را انكار نمى‏ كنم، اين مسلمانان بين من و تو حاكم هستند، و آنان اين حكومت را به من سپردند، و به تصميم آن ها اين منصب را پذيرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به راى هستم، و نه چيزى را براى خود برداشته‏ ام، و اينان همگى گواه و شاهدند.

آن گاه حضرت فاطمه عليهاالسلام رو به مردم كرده و فرمود:

اى مسلمانان! كه براى شنيدن حرف هاى بيهوده شتابان بوده، و كردار زشت را ناديده مي گيريد، آيا در قرآن نمى‏ انديشيد، يا بر دل ها مهر زده شده است، نه چنين است بلكه اعمال زشتتان بر دل هايتان تيرگى آورده، و گوش ها و چشمانتان را فراگرفته، و بسيار بد آيات قرآن را تاويل كرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بد چيزى معاوضه نموديد، به خدا سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آن گاه كه پرده‏ ها كنار رود و زيان هاى آن روشن گردد، و آن چه را كه حساب نمى‏ كرديد و براى شما آشكار گردد، آن جاست كه اهل باطل زيان كار گردند.

سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر كرد و فرمود:

بعد از تو خبرها و مسایلى پيش آمد، كه اگر بودى آن چنان بزرگ جلوه نمى‏ كرد.

ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر كه چگونه از راه منحرف گرديدند.

هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما.

مردانى چند از امت تو همين كه رفتى، و پرده خاك ميان ما و تو حایل شد، اسرار سينه‏ ها را آشكار كردند.

بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد.

تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتاب ها نازل مى‏ گرديد.

جبریيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد.

اى كاش پيش از تو مرده بوديم، آن گاه كه رفتى و خاك تو را در زير خود پنهان كرد.

آن گاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على عليه‏السلام در انتظار او به سر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على عليه‏السلام فرمود:

اى پسر ابوطالب! همانند جنين در شكم مادر پرده‏ نشين شده، و در خانه اتهام به زمين نشسته‏ اى، شاه‏پرهاى شاهين را شكسته، و حال آن كه پرهاى كوچك هم در پرواز به تو خيانت خواهد كرد. اين پسر ابى‏ قحافه است كه هديه پدرم و مايه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با كمال وضوح با من دشمنى كرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسيار لجوج و كينه‏ توز ديدم، تا آن كه انصار حمايتشان را از من باز داشته، و مهاجران ياريشان را از من دريغ نمودند، و مردم از ياريم چشم‏ پوشى كردند، نه مدافعى دارم و نه كسى كه مانع از كردار آنان گردد، در حالى كه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتيجه بازگشتم.

آن روز كه شمشيرت را بر زمين نهادى همان روز خويشتن را خانه‏ نشين نمودى، تو شيرمردى بودى كه گرگان را مى‏ كشتى، و امروز بر روى زمين آرميده‏ اى، گوينده‏ اى را از من دفع نكرده، و باطلى را از من دور نمى‏ گردانى، و من از خود اختيارى ندارم، اى كاش قبل از اين كار و قبل از اين كه اين چنين خوار شوم مرده بودم، از اين كه اين گونه سخن مى‏ گويم خداوندا عذر مى‏ خواهم، و يارى و كمك از جانب توست.

از اين پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنيا رفت، و بازويم سست شد، شكايتم به سوى پدرم بوده و از خدا يارى مى‏ خواهم، پروردگارا نيرو و توانت از آنان بيشتر، و عذاب و عقابت دردناك تر است.

حضرت على عليه‏السلام فرمود: شايسته تو نيست كه واى بر من بگویى، بلكه سزاوار دشمن ستم گر توست، اى دختر برگزيده خدا و اى باقيمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دينم سست نشده و از آن چه در حدّ توانم است مضایقه نمى‏ كنم، اگر تو براى گذران روزيت ناراحتى، بدان كه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و كفيل تو امين است، و آن چه برايت آماده شده از آن چه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر كن.

حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا مرا كافى است، آن گاه ساكت شد.


1 ـ النمل: 16
2 ـ مريم: 6
3 ـ الاحزاب: 6.
4 ـ النساء: 11.
5 ـ البقره: 180.
6 ـ آل‏عمران: 144.
به روز شده: : ۱۳۹۱/۹/۲۷ ۱۷:۰۴
چاپ صفحه پی دی اف ارسال به دوستان
برچسب‌ها:  حضرت  خطبه  فاطمه  زهرا  فدکیه 
 
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
ارسال نظر
شرایط نظر*
همه‌ی نظرها نیاز به تایید مدیر سایت دارند
عنوان*
نام*
ایمیل*
وب سایت*
پیام*
کد تایید*
6 - 2 = ?  
نتیجه این عبارت را وارد کنید
حداکثر تعداد تلاش برای ارسال: 10 مرتبه