|
گفتارهایی با موضوع غدیر و امامت • غدیر و اختلاف اصحاب پس از پیامبر - آقای دکتر قندهاری • غدیر و موضع امیرالمومنین در عصر خلفا - آقای دکتر نبوی • غدیر و جایگاه آن در روزگار ما - آقای دکتر دولتی غدیر و اختلاف اصحاب پس از پیامبر • گفتار اول - آقای دکتر قندهاریپرسشی كه در این گفتار به آن خواهیم پرداخت، این است كه اگر پیام غدیر، یعنی اعلام مقام جانشینی و امامت و ولایت امیرالمؤمنین توسط پیامبر به وضوح و تصریح و تأكید فراوان گفته شده بود، پس چگونه شد كه اكثریت مسلمانها از آن روی گردانده، سر به فرمان پیامبر گرامی اسلام نسپردند؟ چطور امكان دارد امامت و خلافت حضرت امیرالمؤمنین به صراحت در جمعیت عظیم مسلمانان بیان شود، و به فاصلهی كوتاهی پس از آن، اكثریت مسلمانان و یاران پیامبر، آن را زیر پا نهاده، به راهی دیگر بروند؟ پیش از پرداختن به پاسخ این پرسش و تبیین این چگونگی، یادآوری و توجه به مطلبی بهعنوان مقدمه، لازم به نظر میرسد و آن اینكه وضوح و شفافیت كلام پیامبر در معرفی مقام امامت و خلافت حضرت علی، مطلبی است كه صفحه صفحهی تاریخ و اقوال متعدد پیامبر اكرم در طول حیاتشان به شهادت موافق و مخالف، گواه آن است و جای تردید ندارد. این موضوع اولین بار نه در روز غدیر، بلكه سالها قبل از آن و در جریان «یوم الدار» مطرحگردید. پیامبراكرم قریب به بیست سال قبل از واقعهی غدیر، یعنی در سال سوم بعثت، هنگامی كه برای نخستین بار رسالت خود را به امر خدای متعال با خویشان نزدیكشان در میان گذاشتند، موضوع ولایت امیرالمؤمنین را همپای ابلاغ امر نبوت خویش علنی ساختند و هرگز میان معرفی خود به رسالت و معرفی علیبنابیطالب به امامت و خلافت، حتی به مقدار یك ساعت فاصلهای نینداختند. نبوت پیامبر و ولایت و خلافت و وصایت امیرالمؤمنین هر دو در یك روز و یك زمان برای اولین بار آشكارا به مردم اعلام گردید (١). بسیاری از دانشمندان اهلسنت و در راس آنها «ابنجریر طبری» در كتاب تاریخ خود، این واقعه را به صراحت تمام نقل كردهاند (٢). پس از آن روز در طول حیات پیامبر، معرفی مقام امامت و خلافت حضرت علی به دفعات به بیانهای مختلف و در حوادث گوناگون و جمعهای متفاوت مطرح شد (٣)؛ و هر چه به اواخر دوران رسالت نزدیك میشویم، تكرار این مسأله را بیشتر مییابیم. و از همهی این مواقف و موارد، مهمتر و ممتازتر، واقعهی غدیر و خطبهی تاریخی آن است. آنچه واقعهی غدیر را از موارد پیشین ممتاز میسازد این است كه اولاً در موارد قبلی هر بار پیامبر به مناسبتی در میان گروهی خاص از حاضرین، این موضوع را بیان میفرمودند؛ در حالی كه در روز غدیر یك معرفی فراگیر و عمومی در حضور جمع كثیری از مخاطبین انجام گرفت (٤)، و از جانب پیامبر تأكید شد كه بر شنوندگان لازم است كه آن را به كسانی كه نیستند، برسانند و بر پدران نیز لازم است كه آن را به فرزندان خود بیاموزند و آنان را به پذیرش آن فراخوانند (٥). ثانیاً موارد قبلی جنبهی بیان موضوع و طرح عنوان داشتند و حال آن كه در روز غدیر یك اعلام رسمی انجام شد. یعنی علاوه بر معرفی حضرت امیرالمؤمنین به خلافت و وصایت كه پیش از آن هم صورتگرفتهبود، این بار در واقع این معرفی و اعلام به گونهای علنی و رسمی انجامگرفت. دست حضرت امیرالمؤمنین در مقابل دیدگان همهی حاضران به دست پیامبر اكرم تا بالای سر بلند شد و پیامبر عمامهی خویش را كه «سحاب» نام داشت از سر مبارك برداشته و بر سر حضرت امیرالمؤمنین گذاشتند (٦). ثالثاً در موارد پیشین، ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین با گرفتن بیعت همراه نبود، اما در غدیر دو بار بیعت گرفته شد. یكی بیعت زبانی كه در آن حضار به امر پیامبر، جملاتی را نشان بر اطاعت و فرمانبرداری از حضرت امیرالمؤمنین شنیدند و تكرار كردند. و یكی بیعت حضوری كه شامل تبریك گفتن آنان و دادن دست بیعت با امیرالمؤمنین بود (٧). هر فراز خطبهی غدیر نیز گویای صادق اتمام حجت بر تمامی مخاطبین، در همهی ادوار و اعصار است و دیدن و خواندن آن مجالی برای گفتگو و درنگ باقی نمیگذارد. این خطبه در كتب معتبر و منابع و مصادر متعدد شیعه، با ذكر اسناد و مدارك بهصورت مفصل نقلشدهاست (٨). اهل سنت نیز در كتب و آثار متعدد خود، بخشهای زیادی از آن را نقل كردهاند (٩). در جای جای این خطبه، پیامبر به فضایل و مناقب امیرالمؤمنین و مقام وصایت و امامت و ولایتِ آن حضرت تصریح كردهاند، و همه مردم را به پذیرش آن امر فرموده، و از تردید و انكار و مخالفت با آن نهیكردهاند (١٠). پیامبر اكرم در این خطبه به احتمال غصب خلافت نیز اشاره كرده و مرتكبین آن را مشمول لعنت خداوند دانستهاند و منزلت رفیع و مقام نجات و هدایت را برای كسانی برشمردهاند كه بر تبعیت و اطاعت از امیرالمؤمنین سر مینهند (١١). آنچه از طرح این مطالب مورد نظر است، آن است كه موضوع ولایت و خلافت امیرالمؤمنین از آغاز دعوت پیامبر تا هنگامهی غدیر، به كرّات و به روشنی از سوی پیامبر طرح شدهبود، و در روز غدیر، در یك مراسم رسمی و علنی در مقابل دیدگان خیل عظیمی از مسلمانان آن روز، به گونهای شبههشكن و بهانهسوز مورد تأكید قرار گرفت. اكنون به پاسخ سؤال طرح شده خواهیمپرداخت كه چگونه با این وضوح و روشنی مطلب، قافلهی مسلمانان پس از پیامبر به بیراهه منحرف شد و سر از فرمان پیامبر برتافت؟ پاسخ این سؤال را در چند عنوان بررسی خواهیم كرد. اولین مطلبی كه توجه به آن، پاسخی برای این سؤال خواهد بود و آرامش و قبولی در ذهن ایجاد میكند، نگاه به تاریخ ادیان گذشته است. نباید پنداشت كه سرپیچیكردن جمع كثیری از مسلمانان عصر پیامبر از اوامر الهی كه از زبان ایشان بهسوی مردم جاری میگشت، در مدت كوتاهی پس از پیامبر، امری بعید، عجیب و خلاف عادت است. واقعیت این است كه تاریخ انبیای الهی گذشته نیز به وضعیتی كاملاً مشابه گواهی میدهد. به عنوان مثال در ایام حیات حضرت موسی، با اینكه ایشان قومش را از نزدیك و با بیانی روشن و رسا به آیین توحید و خداپرستی دعوت كردهبود و معارف الهی را برایشان بیان كردهبود، هنگامی كه به اذن خدا چهل شب و روز از امت فاصله گرفت و به كوه طور رفت، با اینكه حضرت هارون را نیز به خلافت در میان مردم گماشته بود، اكثریت امت با حیله سامری از خداپرستی به پرستش گوساله روآوردند. و در حالی كه وصی پیامبر الهی در میان مردم بود و از جانب وی به آنها معرفی شده بود، تمام كوششهای حضرت موسی در مدت بسیار كوتاهی فراموش شد و خداپرستی جای خود را به گوساله پرستی داد (١٢). همین رویه در دین مسیحیت نیز تكرار شد. كمتر از نیم قرن پس از عروج حضرت عیسی، «پولِس» كه در میان مسیحیان لقب قدیس را با خود دارد، در تعالیم الهی آن حضرت انحراف ایجاد كرد. او در مدت چند سال، مكتب الهی و توحیدی مسیحیت را به مسیحیت تثلیثی مبدل ساخت و قائل به خدایی حضرت عیسی شد و احكام و دستورات الهی را از اعتبار انداخت و مسلك و روش جدیدی را رواج داد كه مسیحیت امروز پیرو آن است. تمام این وقایع در زمانهای روی داد كه اصحاب و حواریون حضرت عیسی حضور داشتند و هنوز مدت زیادی از فاصله گرفتن حضرت عیسی از امت نگذشته بود (١٣). با ملاحظهی چنین شواهدی در تاریخ بشریت، تعجبی نخواهد داشت اگر اكثریت مسلمانان با آن همه تأكید و سفارش پیامبر، از امیرالمؤمنین رویگردان شدهباشند. شكّی نیست كه حضرت موسی و حضرت عیسی در ابلاغ پیام الهی توحید، كوتاهی نكرده و با مردم عهد خویش اتمام حجت كردهبودند؛ اما باز همین مردم روی از تعالیم الهی و توحیدی ایشان برگرفتند و سوی گمراهی را برگزیدند. این مطلب نه تنها در تاریخ پیامبران گذشته و ادیان دیگر سابقه فراوان دارد، بلكه در تاریخ دین اسلام و در طول حیات خود پیامبر خاتم نیز بارها اتفاق افتاد. بهعنوان مثال در جنگ احد، با آنكه پیامبر منطقهای از صحنه جنگ را مشخصكردهبودند و به سپاهیان خود فرمان دادهبودند كه آنجا مستقر باشند و در هیچ شرایطی آنجا را تركنكنند، با این حال پس از شكست كفار، آن دسته از سپاهیان به طمع غنایم جنگی، محلهای خود را ترككردند و همین امر باعث حمله مجدد كفار و كشته و زخمی شدن جمع زیادی از مسلمانان شد (١٤). با ملاحظه چنین شواهد و سابقههای بسیار دیگر، رویگرداندن اكثریت مسلمانان از قول روشن و مؤكد پیامبر دربارهی امیرالمؤمنین، صورت خود را از یك ابهام و سؤال جدی از دست خواهد داد و به یك نمونه از نمونههای بسیار تاریخ تبدیل خواهد شد كه میتوان زمینهها و عوامل آن را جستجو كرد. یكی از علل و زمینههایی كه میتوان به آن اشاره كرد، وضعیت نظام اجتماعی حاكم بر آن روزگار است. با دقت در وضعیت اعراب در صدر اسلام درمییابیم كه حاكمیت عرب در عصر پیش از پیامبر حاكمیت قبیلهای بودهاست. در شرایطی كه ایران، مصر، یونان و هند در آن زمان، دولتهای مركزی داشتند، در حجاز نظام قبیلهای برقرار بود؛ و نه تنها بر كل حجاز، كه بر هر یك از شهرها و آبادیهای آن نیز یك حاكمیت مسلط وجود نداشت؛ بلكه قبایل مختلفی در كنار هم زندگی میكردند كه هر یك در حیطهی خود حاكمیت داشتند و رئیس و ریشسفید هر قبیله، حكم قوهی مجریه و مقننه و قضائیه را در آن قبیله داشت. رقابتهای قبیلهای باعث میشد به كمترین اشاره، بین دو قبیله جنگ دربگیرد و این جنگها گاه تا دهها سال به طول میانجامید (١٥). اولین حكومت مركزی اعراب، به دست پیامبر گرامی اسلام در مدینه بنیانگذاری شد و قبایل متفرق عرب بدست ایشان زیر پرچم یك حكومت گرد آمدند. سپس دامنهی این حكومت به مكّه رسید و تدریجاً به كل شبه جزیره عربستان گسترش یافت. بدین ترتیب پیامبر اكرم حاكم مطلق تمامی شبه جزیره عربستان شدند، حال آنكه همچنان نظام فرهنگی قبیلهای و آداب و عادات حاكم بر آن، در بین اعراب رواج داشت. آنان به جای آنكه خود را اهل شهری و كشوری بدانند، عضو قبیلهی خود میدانستند. و در عین اطاعت از دستورات دین و حاكمیت مركزی، كماكان چشم بر دهان و گوش به فرمان رئیس قبایل خود داشتند. حتی برخی از آنها شرط ایمان آوردنشان را به پیامبر، تعیین خلیفهی پیامبر از میان قبیله خود برمیشمردند كه با قبول نكردن و امتناع پیامبر مواجه میشدند؛ چرا كه ایشان میفرمودند، انتخاب فردی كه صاحب این مقام و جایگاه میباشد، توسط خدا انجام میگیرد (١٦). هنگامی كه پیامبر امیرالمؤمنین را به جانشینی خود معرفی میفرمود، رقابت قبیلهای و نظام جاهلی رسوخ یافته در نهاد اعراب، به آنها اجازه نمیداد كه حاكمیت واحد و خلافتِ جانشین تعیین شده توسط رسول خدا را قبولكنند. همچنین بسیاری از بزرگان قبایل، از روی حسادت نمیتوانستند متابعت از خلیفهی مورد معرفی پیامبر را بپذیرند. علاوه بر اینها، شخص خلیفهی پیامبر كسی بود كه در تمامی جنگهای پیامبر در مدینه در پیشاپیش لشكر اسلام حضوری نمایان داشت. (بجز جنگ تبوك كه حضرت علی به امر پیامبر در مدینه ماندند و در جنگ شركت نكردند. زیرا پیامبر آگاه شدهبودند كه منافقین در غیاب پیامبر، قصد فتنه و آشوب دارند.) و امیرالمؤمنین در این جنگها، پدران، عموها، برادران و اقوام كافر بسیاری از مسلمان آن روزگار یا كسانی را كه بعداً مسلمان شدند، از دم تیغ گذرانده بودند؛ و این مسئله باعث ایجاد حس كینه و انتقامجویی از آن حضرت در منافقین و افراد كمایمان شده بود (١٧). عامل دیگری را كه میتوان در جهت ایجاد این انحراف بزرگ برشمرد، حضور چشمگیر و مؤثر منافقین در میان جامعهی مسلمانان است. منافقین، یعنی كسانی كه به ظاهر معتقد به آیین اسلام و یار و همراه پیامبر بودند، اما در واقع و در باطن، اعتقادی نداشتند و مخالف و دشمن این آیین و طرفدارانش بودند. و طبعاً چنین افرادی كه آشكارا شناخته شده نبودند و به نزدیكی، در جمع مسلمانان حضور فعال داشتند، خطر بیشتری داشته و در انحراف جریانات، نقش مؤثر و چشمگیری میتوانستند داشته باشند. چنین افرادی به استناد آیات بسیاری كه دربارهی منافقین وجود دارد و نقلهای متعددی كه در تاریخ آمده است، در میان مسلمانان آن روزگار فراوان بودهاند و از هیچ تلاشی در جهت منحرف كردن مسیر دین و نابودی آن كوتاهینكردهاند. از جمله توطئهها و نقشههای گروه منافقین كه در جهت اجرای آن تلاش بسیار كردند، انحراف مسیر خلافت و وصایت پیامبر بودهاست. این گروه كه اعتقاد قلبی به پیامبر و تعلیمات او نداشتند، همواره در پی آن بودند كه مسیر این حركت الهی را تغییر دهند و از آن به نفع جاهطلبی و قدرت خواهی خویش استفاده كنند و در پی این نیت، نقشهها و دسیسههای بسیار طرح و اجرا كردند كه جزئیات آن در تاریخ و كتب مختلف آمده است (١٨). مهمترین هدف این گروه، نرسیدن خلافت و رهبری به امیرالمؤمنین بود كه در این قضیه همپیمان شده بودند. تا آنگاه كه پیامبر در واپسین روزهای حیات خویش، در بازگشت از سفر حج، جمعیت عظیم مسلمانان را در راه مكّه به مدینه گرد هم آوردند و خطبهی مفصل و روشن غدیر را بیانفرموده و سپس از همه، از جمله همین افراد، درباره خلافت و ولایت امیرالمؤمنین عهد و بیعت گرفتند. اعضای حزب نفاق كه غافلگیر شده و شرایط را به خلاف پیشبینی خود میدیدند، در مسیر بازگشت به مدینه با رایزنی با گروه دیگری از مخالفین امیرالمؤمنین، ابتدا به چهارده نفر و سپس به سیوچهار نفر افزون شدند. در مدینه این گروه در منزل خلیفه اول جمعشدند و چگونگی برگرداندن خلافت را از امیرالمؤمنین به یكی از خودشان به تصویب رساندند و آن را به منزلهی سندی در كنار خانهی كعبه دفنكردند (١٩). با بیمار شدن پیامبر این جماعت بر فعالیت خود افزودند. پیامبر اكرم نیز برای دور كردن آنها از مدینه در ایام وفات خویش، دستور دادند كه سپاهی به فرماندهی «اسامه» برای جنگ با روم تشكیلشود، و تكتك افراد این گروه را به نام خواندند و آنان را به خروج از مدینه به همراه لشكر اسامه امر فرمودند، و كسانی را كه سرپیچی كرده و از سپاه اسامه فاصله بگیرند، لعنفرمودند. اما اعضای این گروه كه برنامههای از پیش تعیین شدهای را اجرا میكردند، بر نافرمانی خود به بهانههای مختلف اصرار كردند و از سپاه اسامه خارجشدند و عملاً با اجرای یك طرح كودتا، مسیر وقایع را متحول ساختند (٢٠). وجود این گروه همفكر و همبرنامه در شرایطی كه اكثریت جامعه از حضور آنان و نقشههای فریبكارانهشان اطلاع نداشتند، در جهتدهی حوادث پس از پیامبر نقش اساسی و محوری داشت. و آخرین زمینهای كه در اینجا به آن اشاره میكنیم، این است كه اكثر جمعیت مسلمانانِ آن روزگار، تازه مسلمانانی از نقاط مختلف شبه جزیره عربستان بودند كه از نزدیك با تبلیغات و معارف پیامبر آشنا نبودند و ارتباط تنگاتنگ و نزدیكی با سفارشها و اوامر الهی آن حضرت نداشتند. لذا هر انحراف و جریانی، به خصوص اگر از جانب نزدیكان پیامبر صورت میگرفت، بدون مخالفت و بحث قابل توجهی، جای خود را باز میكرد. و بدین ترتیب به پایهریزی و تثبیت بنیان انحراف و گمراهی كمك میشد. پس به طور خلاصه، اولاً دیدیم كه سرپیچی مسلمانان از قول قطعی و روشن پیامبر دربارهی مسألهی خلافت و رهبری، و انحراف قافلهی مسلمانان از مسیری كه پیامبر به روشنی آن را بیان كرده بودند، مطلبی جدید و عجیب و غیر قابل پذیرش نیست و در تاریخ ادیان، مشابه این حادثه به دفعات و به اشكال گوناگون دیده شده است. سپس در عناوینی، زمینهها و علل و عوامل این انحراف را بررسیكردیم، و دیدیم كه چگونه بنیان انحراف و گمراهی پایهریزی و تثبیت شد. انحراف و فتنهای كه انسان را از مسیر نجات و هدایت و سعادت خارج میكند. غدیر و موضع امیرالمومنین در عصر خلفا • گفتار دوم - آقای دکتر نبویدر این گفتار برآنیم تا دربارهی پاسخ این پرسش گفتگو كنیم كه آیا نحوهی رفتار و موضع امیرالمؤمنین در روزگار خلفا، نشانهی تأیید آنها و حمایت از خلافتشان و رضایت از وضع موجود نبود؟ اینكه ایشان هیچگاه دست به مبارزه و مخالفت آشكار نزدند و تلاشی در جهت براندازی خلافت آنها و تغییر حكومت انجام ندادند، بلكه در مقابل، در مواقعی یاریشان نیز میكردند و گره از مشكلاتشان میگشودند، دلیل همراهی و موافقت ایشان با شرایط موجود نبود؟ جهت روشن شدن پاسخ این سؤال، در دو عنوان كلی سخن خواهیم گفت. نخست اینكه در این سؤال، پیشفرضی وجود دارد و آن اینكه امیرالمؤمنین هیچگاه، هیچ مخالفتی با خلافت خلفا نداشتند و هیچ تلاشی در جهت منحرف نشدن جانشینی پیامبر از خودشان به دیگران انجام ندادند و هیچگاه اعتراضی و شكوهای در برابر وضع موجود نداشتند. ما در عنوان اول به بررسی این موضوع خواهیمپرداخت كه نگاهی هرچند گذرا به رویدادهای پس از رحلت پیامبر، خلاف این مطلب را نشان میدهد و روشن میكند كه این پیشفرض صحیح نمیباشد. امیرالمؤمنین همواره خود را تعیینشده از جانب خدا برای جانشینی پیامبر و رهبری امت بیانفرموده، و رضایت و تأییدی در انتخاب غیر نداشتند؛ و همواره با زبان اعتراض و ملامت، انحراف خلافت الهی را از جایگاه درست آن یادآور میشدند. پس از روشنشدن این مطلب، در عنوان دوم به این سؤال خواهیم پرداخت كه پس دلیل قیام نكردن حضرت و تلاش نكردن در جهت براندازی حكومت، و همچنین دلیل كمكهایی كه ایشان به خلفا داشتهاند، چه بودهاست. در عنوان اول، برای ارائهی شواهد این واقعیت كه امیرالمؤمنین همواره ادعای حق خلافت و رهبری امت را داشته و نسبت به وضع پیش آمده ناراضی و مخالف بودند، وقایع تاریخی را در دو جهت بررسی میكنیم: الف- اظهار مخالفت و ادعای حق خلافت از جانب امیرالمؤمنین ب- برخورد شدید دستگاه حاكمه با امیرالمؤمنین و سایر مخالفین الف- در یك نگاه اجمالی به منابع تاریخ اسلام، ادعاهای صریح و مستقیم حضرت امیرالمؤمنین نسبت به حق ولایت و حاكمیت خود، آشكارا به چشم میخورد. آن حضرت پیدرپی با اشاره به فرمایشهای رسول خدا، مانند رویداد غدیر، و آیات متعدد قرآن كه درباره امیرالمؤمنین نازل شدهبود و پیامبر آنها را توضیح دادهبودند، و یادآوری مواقف گوناگونی كه پیامبر خلافت آن حضرت را به امت گوشزد كردهبودند، حق خلافت را از آن خود معرفی مینمودند و هیچگاه زبان از اعتراض نبستند (٢١). آن بزرگوار در پی غصب خلافت، همراه با حضرت صدیقهی طاهره به خانههای مهاجرین و انصار میرفتند و حق خود را به آنها یادآور میشدند (٢٢). واینها همه از سر مهربانی و خیرخواهی برای امت پیامبر بود، تا در مسیر هدایت و سعادت قراربگیرند. امام هرگز سخنی نشان بر رضایت از خلافت دیگران، ابراز ننمودند و كسی را جز خودشان خلیفهی رسول خدا ندانستند (٢٣). این امر آنچنان از جانب حضرت تكرار شده كه گروهی با نادیده گرفتن این واقعیت كه این همه اصرار و تأكید ایشان، برای عملی كردن فرمان خدا و در جهت خیرخواهی و هدایت مردم است، آن حضرت را حریص به امر خلافت خواندند. در بیانات امیرالمؤمنین آمدهاست كه: «كسی به من گفت كه تو ای فرزند ابوطالب، آشكارا بر این امر حریص هستی. پس به او گفتم، بلكه سوگند به خدا شما حریصتر و در عین حال دورترید؛ و من نزدیكتر و شایستهترم. من حقّی را كه از آن خودم است طلب میكنم و شما بین من و آن حق فاصله میاندازید (٢٤).» یا در موارد مشابه، حضرت در مقابل این ادعای قریش كه به سبب نزدیكی با رسول خدا، حق خلافت پیامبر را از آنِ قریش میدانستند و بهرهای از خلافت را برای انصار روا نمیدانستند، استدلال آنها را نقضكننده كار خودشان در سقیفه قلمداد میكردند و از رهگذر همان استدلال، ولایت امر را شایسته خود میدانستند و میفرمودند: «اگر امامت باید در قریش باشد، من از قریش نسبت به آن، صاحب حق بیشتری هستم و اگر نباید در قریش باشد، پس ادعای انصار هم به جای خود باقی است (٢٥).» به علاوه بر اساس تاریخ، هیچ نشانهای از اتّفاق بی چون و چرای امت و اصحاب در تعیین خلیفه و زمامدار بعد از پیامبر به چشم نمیخورد. بلكه آنچه از حقایق مسلم آن دوره به شمار میآید، اختلاف اصحاب پیامبر در امر حكومت و ولایت است. هم بین مهاجرین و انصار و هم میان خود مهاجرین. و از جملهی مخالفین و معترضین، حضرت امیرالمؤمنین هستند كه پیوسته حق الهی خود را نسبت به جانشینی پیامبر، به اصحاب یادآور میشدند (٢٦). ب- از طرفی آنچه بهروشنی در بررسی تاریخ نمایان است، برخورد شدید دستگاه حاكمه با مخالفین و در رأس آنها حضرت امیرالمؤمنین و اهلبیتشان است، كه خود نشاندهندهی وجود اختلافات اساسی میان دستگاه حاكم با امیرالمؤمنین و طرفداران اندكشان، در مسأله حاكمیت و خلافت است. جنگهای موسوم به «جنگهای رده» از همین قبیل هستند. با بررسی دقیق آن وقایع، روشن میشود كه همه كسانی كه در آن جنگها مورد هجوم حكومت قرار گرفتهاند، كافر و مرتد نبودهاند. از آن میان به «مالكبننویره» میتوان اشاره كرد كه ایمان داشته، نماز میخوانده و اهل عبادات بودهاست. فقط هنگامی كه فرستاده ابوبكر، «خالدبنولید»، از او زكات طلب میكند، او امتناع میكند. زیرا ابوبكر را به عنوان خلیفه پیامبر نمیپذیرد، یا دستكم در خلافت او تردید به دل راه میدهد. در نتیجه كارگزاران خلیفه او را میكشند و خانواده و قبیلهاش را مورد هجوم و غارت قرار میدهند؛ به طوری كه مسلمین، زبان به اعتراض میگشایند. رسوایی آنچنان است كه حتی خلیفه دوم كه از كارگردانان ماجرای غصب خلافت است، خواستار مجازات فرمانده لشكر خلیفه مسلمین میگردد. اما خلیفه میگوید خالد شمشیر خداست كه از نیام بیرون آمده و من این شمشیر را در نیام نمیكنم (٢٧). امثال این برخوردها، با تمام مخالفین و معترضین صورت گرفتهاست و طبیعی است كه سختترین برخوردها با كسی بوده كه بیشترین خطر از جانب او وجود داشته؛ یعنی امیرالمؤمنین كه خود مدعی حق خلافت بودهاست. در نامهای كه معاویه به امیرالمؤمنین مینویسد، به مخالفت امیرالمؤمنین با دستگاه حاكم و واكنش تند و شدید آنها نسبت به امیرالمؤمنین اعتراف میكند. و امام در پاسخ به معاویه مینویسند: «و گفتی كه مرا چون شتر مهار زده برای بیعت میكشیدند. به خدا تو خواستی مرا نكوهش كنی اما ستودی و خواستی كه رسوایم كنی حال آن كه خود رسوا شدی (٢٨).» بخشی از این برخوردها و واكنشهای زشت دستگاه حاكم در برابر امیرالمؤمنین و اهلبیتشان، كه سیاهترین و ننگینترین صفحات تاریخ را تشكیل میدهد، واقعهی تلخ هجوم به خانهی حضرت صدیقه طاهره است. عوامل حكومتِ وقت، برای گرفتن بیعت از امیرالمؤمنین، گرد خانهی او آمدند و اهل خانه را تهدیدكرده و به آن خانه آسمانی هجومبردند. بر اثر همین حوادثِ جانسوز بود كه همسر امیرالمؤمنین، حضرت صدیقه طاهره، به بستر بیماری افتادند و در فاصله كوتاهی پس از رحلت پیامبر، از دنیا رفتند (٢٩). رویداد دیگری كه از مخالفت عمیق اهلبیت با رفتار كفرآمیز خلافت، پرده برمیگیرد، عدم رضایت حضرت صدیقه طاهره، همسر و یار نزدیك امیرالمؤمنین، از دستگاه حاكم در هنگام شهادت است. تنها یادگار پیامبر و نزدیكترین مردمان به رسول گرامی خداوند، سفارش میكند كه خلیفهی وقت و كارگزارانش در مراسم تدفین و تشییع او حاضر نشوند و حتی قبرش را نیز از همه مخفی نگاه دارند (٣٠). همچنین ماجرای غصب فدك نیز شایسته توجه است. در این واقعه، دستگاه خلافت، ملك فدك را كه دارایی اهلبیت بوده و یك پشتوانهی مهم اقتصادی به شمار میآمده، غصب میكنند تا به هر صورت ممكن این دستهی مخالف را در برابر حكومت تضعیفكنند (٣١). و نیز خمس را كه به تصریح پیامبر، اختصاص به اهلبیت یافتهبود، به نفع حكومت و خزانه دستگاه حاكم مصادرهكردند تا هیچ پایگاه تأمین مالی، برای اهلبیت پیامبر كه داعیه حكومت داشتند، باقینگذارند (٣٢). با نظر به نمونههایی از رویدادهای پس از رحلت پیامبر، بیشك میتوان گفت كه پس از پیامبر، اختلاف شدیدی میان اصحاب در مسئله حاكمیت بهوجود آمده، و یكی از مدعیان حكومت كه خلافت را حق خود میدانسته، امیرالمؤمنین بودهاند؛ كه همواره آن را بیان میكردند و مخالفت و اعتراض خود را نسبت به انحراف پیشآمده اعلام میكردند. نظام حاكم نیز به شدت به سركوب مخالفین پرداخته و در این میان از هیچ كاری فروگذار نكردهاست. ما در این قسمت به بررسی متون و شواهد آشكار و بسیاری كه جانشینی پیامبر و مقام امامت و رهبری را، تعیینشده از جانب خدا برای امیرالمؤمنین میدانند نپرداختیم، بلكه صرفاً مانند ناظری كه از بیرون به تاریخ نگاه میكند، صفحات تاریخ پس از رحلت پیامبر را مورد توجه قرار دادیم؛ و در نتیجه این مشاهده، آنچه مسلم یافتیم، وقوع اختلاف و همچنین ادعای خلافت از جانب امیرالمؤمنین و برخورد شدید دستگاه حاكم با ایشان است، و این حقیقتی روشن و انكار ناپذیر در تاریخ صدر اسلام میباشد. حال كه داعیه امیرالمؤمنین نسبت به حق حكومت، و مخالفت آن بزرگوار با خلفای نخستین روشن گردید، به عنوان دوم خواهیمپرداخت. یعنی بررسی این پرسش كه چرا حضرت امیرالمؤمنین در برابر خلفای غاصب، دست به قیام نزدند و درجهت براندازی حكومت آنها اقدام نكردند؛ بلكه در مواردی به آنها و امر حكومتشان كمكهایی نیز داشتند. این مسأله را از چند جهت میتوان مورد توجه قرار داد. در پاسخ به اینكه چرا حضرت برای گرفتن این حق قیام نكرده و سكوت اختیار كردند، با توجه به بیانات خود ایشان، میتوان عللی را بیانكرد. اول اینكه فرمودند من به سنت رسول خدا عمل كردم (٣٣). حضرت رسول در مدت اقامت خود در مكّه، با اینكه پیامبر خدا و رهبر مسلمین بودند، و كفار نیز در جهت تضعیف و آزار و اذیت مسلمانان به هر كاری دست میزدند، باز قیام نكردند و نسبت به جنگ با آنها اقدامنكردند. در روایتی آمدهاست كه از امام رضا علیهالسلام سؤال شد: «چرا علی علیهالسلام در طول بیست و پنج سال بعد از رسول خدا با دشمنانش نجنگید، اما در زمان ولایتش چنینكرد؟» و امام اینگونه پاسخ دادند: «چرا كه ایشان به سنت رسول خدا اقتداكردند. پیامبر در طول سیزده سال بعد از نبوّت خویش در مكّه و حدود نه ماه در مدینه، با مشركین نجنگیدند و این به خاطر تعداد كم یاران ایشان بود. علی علیهالسلام نیز به علت كمی یاران، از جهاد با دشمنانش امتناع فرمود. لذا همانگونه كه ترك جهاد در مدت سیزده سال و نه ماه، منافاتی با پیامبری رسول خدا ندارد، جنگ نكردن علی علیهالسلام در طول بیست و پنج سال نیز، امامت ایشان را زیر سؤال نمیبرد (٣٤).» دوم اینكه حضرت امیرالمؤمنین فرمودند كه پیامبر به من چنین وصیت كردند: «ای علی، همانا قریش علیه تو پشت به پشت هم خواهندداد و همه آنها برای ظلم وستم بر تو جمع میشوند. پس اگر یارانی پیدا كردی با مخالفین بجنگ و اگر یاری نیافتی دست نگهدار و خونت را حفظ كن (٣٥).» سوم اینكه با توجه به برخوردهای دستگاه حاكمه، روشن بود كه در صورت مخالفت عملی و رسمی، آنها از هیچ جنایتی دریغ نمیكنند. كسانی كه حرمت اهلبیت را نگاه نداشتند، از كشتن هركس كه بهنوعی در برابر حاكمیت آنها قیام میكرد، فروگذار نمیكردند. لذا با مخالفت علنی و عملی، حضرت امیرالمؤمنین و اهلبیت او كه حاملان تام حق و حقیقت بودند، و پیروان كمشمار حق، قربانی جاهطلبی و نفاق جماعتی منافق میشدند، و دیگر اثری از تعلمیات رسول خدا كه در قلبهای همین معدود پیروان راستین ایشان بود، بر جا نمیماند و تمام رنج رسالت و اهداف آن از بین میرفت (٣٦). چهارم اینكه، افرادی كه در غصب خلافت و جانشینی امیرالمؤمنین نقش اصلی را داشتند، در زمان رسول خدا نیز هر جا مسأله حاكمیت و خلافت آن حضرت مطرح میشد، حساسیت نشان میدادند و تا مرز اظهار علنی كفر و الحاد پیش میرفتند. چنانكه وقتی رسول خدا امر فرمودند به حضرت علی با عنوان امیرالمؤمنین سلام كنند، پرسیدند این امر از جانب خداست یا تو خود آن را به زبان میرانی (٣٧)؟ در حالیكه بارها و بارها شنیده بودند كه سخنان پیامبر، سراسر از جانب خدا و به فرمان اوست. همچنین میتوان به ماجرای قلم و دوات در واپسین روزهای حیات پیامبر نیز اشارهكرد. آنگاه كه پیامبر درخواستكردند كه قلم و كاغذ آوردهشود تا ایشان چیزی بنویسند كه امت با تمسك به آن هرگز به گمراهی دچار نگردند، یكی از غاصبان كه در آن جلسه حاضر بود و حكومت آینده خویش را در خطر میدید، فریاد برآورد كه این مرد هذیان میگوید (٣٨). پیداست گوینده چنین سخنانی، در قلمرو كفر جای گرفتهاست و گفتن این قبیل كلمات و پافشاری بر آن، انهدام اساس آیین الهی و نابودی شریعت خداوندی را در پی دارد. از این رو بیم آن میرفت كه درصورت مقابله شدید امیرالمؤمنین در باب حكومت، جامعه به كفر و الحاد و جاهلیت نخستین بازگردد و جامعه اسلامی نوپای آسیبدیده، كاملاً نابود گردد (٣٩). و مسلماً این امر، مورد رضای پیامبر و خلیفهی راستین او نبود. و اما در مورد مشورتها وكمكهایی كه حضرت نسبت به دستگاه حاكم و جامعه اسلامی آن دوره انجام دادهاند، باید دو نكته را متذكر شد. مطلب اول اینكه این كمكها و مشورتها به این شكل نبودهاست كه خلفا از آن حضرت به عنوان مشاور و وزیر، دعوت به شركت در اداره حكومت كنند و آن حضرت نیز بپذیرند؛ و در نتیجه این مطلب، نشانی بر موافقت و همدلی حضرت با خلفا دانستهشود. بلكه خلفا این مقدار نیز انصاف و دلسوزی برای امت نشان ندادند و مردم را از تدبیر و درایت امیرالمؤمنین محرومكردند، و آن حضرت در انزوای سیاسی و اجتماعی، به كشاورزی و حفر چاه مشغولشدند (٤٠). و اگر گاهی برای حل مشكلات به سراغ آن حضرت میرفتند، از این جهت بود كه برای باز شدن گرهها در مواقع رسوایی، چارهای جز این نمیدیدند، و گهگاه به این ناتوانی و بیمقداری خود، اعتراف نیز میكردند (٤١). مطلب دوم آنكه، این طفل نوپای اسلام با تمام بلاها و آسیبهایی كه دشمنان و بدخواهان بر سر آن آوردهبودند، حاصل تربیت و زحمتهای جانفرسای پیامبر اكرم و یار و برادرش امیرالمؤمنین بود. و امیرالمؤمنین، گر چه اینك این كودك نوپا و عزیز را كه یادگار و حاصل تربیت و تلاش برترین خلق خدا بود، در چنگ غاصبِ بدخواه میدیدند، اما وارد آمدن كوچكترین صدمهای را به آن تاب نمیآوردند و از هیچ دلسوزی و كمكی در رفع گرفتاریها و مشكلات آن دریغ نمیكردند. لذا روشن است كه با تمسك به كمكها و مشورتهایی كه حضرت نسبت به دستگاه حاكم انجام دادهاند، یا اقدام نكردن به قیام مسلحانه، نمیتوان نتیجه گرفت كه امیرالمؤمنین، خلافت را حق الهی و تعیین شده از جانب خدا و پیامبر برای خود نمیدانستند و اعتراضی نسبت به وضع پیشآمده و خلافت خلفا نداشتند. و در پایان نگاهی گذرا داشته باشیم به آنچه در این گفتار، بررسی و بیانكردیم. نخست دیدیم كه مروری بر صفحات تاریخِ پس از رحلت پیامبر سراسر نشان از آن دارد كه حضرت امیرالمؤمنین همواره تأكید داشتند و یادآور میشدند كه جانشینی پیامبر و رهبری مردم، مقامی است كه از جانب خدا برای آن حضرت تعیین شده و در امری كه خدا و رسولش معین كردهاند، انتخاب دیگران، درست و پذیرفته نمیباشد (٤٢). و ایشان در طول حیاتشان، همواره درباره این یگانه راه هدایت و نجات سخن میگفتند و نارضایتی و مخالفت خود را نسبت به انحراف ایجادشده و خلافت خلفا بیان میكردند. و این حقیقتی است كه صفحات و حوادث تاریخ، به روشنی گواهی میدهند و چارهای جز پذیرش آن باقی نمیگذارند. و در ادامه به توضیح این مطلب پرداختیم كه، اقدامنكردن حضرت در جهت قیام و براندازی و تغییر حكومت، و كمكهای آن حضرت به دستگاه حاكم، برای خود دلایل روشنی دارد كه به آنها اشاره شد. و در نتیجه اینها هیچكدام دلیلی بر تأیید و رضایت آن حضرت و موافقت و همراهیشان با خلافت خلفا نبودهاست. غدیر و جایگاه آن در روزگار ما • گفتار سوم - آقای دکتر دولتیدر این گفتار برآنیم تا پاسخ این پرسش و ابهام را روشنكنیم كه آیا پرداختن به ماجرای غدیر، فقط یك بحث تاریخی و نظری است كه باید آن را به علاقمندان و متخصصان این مباحث سپرد؛ و یا مشخص شدن چگونگی و جوانب ماجرای آن، در زندگی ما در این روزگار و پس از گذشت این همه سال نیز، مؤثر و تعیین كننده است؟ چرا كه در نگاه و بیان بسیاری، این رویداد مانند بسیاری از وقایع دیگر تاریخ، یك سرگذشت تاریخی مربوط به بیش از هزار سال پیش میباشد، كه البته آشنا شدن با حقایق و جزئیات آن، در حوزه علم تاریخ ارزشمند و مهم است، اما دامن زدن به آن در سطح عموم و پرداختن و وقت گذاشتن همه مردم برای آن، با وجود این همه مسائل و مشكلات مهم، به دور از تدبیر و انصاف است. جهت روشن شدن و رفع ابهام از این سؤال، نخست واقعیتی را یادآور میشویم كه در نتیجهی آن، این پرسش تا حدود زیادی تعدیل شده و جهت آن كاملاً تغییر میكند و لذا پاسخ آن را ساده و در دسترس قرار میدهد. و آن واقعیت این است كه یك گفتار و یا كردار و به طور كلی یك حركت، فقط به این خاطر كه در یك ظرف زمانی و مكانی رخدادهاست، منحصر به آن زمان و مكان نمیشود و این موضوع مانعی برای جاودانگی و عمومیتداشتن آن حركت و پیام نمیباشد. به عنوان مثال تمام ادیان و مكاتب فكری و حركتها و جهتگیریهای اجتماعی كه امروزه مورد اعتقاد، و معیار رفتارِ گروههای مختلف میباشد، یك سابقهی تاریخی دارند و در روزگار خاص و مكان خاصی پدید آمدهاند؛ و در عین حال این مطلب باعث نمیشود كه ما آنها را به حوزه علم تاریخ و كارشناسان این علم بسپاریم و از حوزه اندیشه و زندگی امروزین خارجكنیم. وقتی به یك انسان صاحب عقل و فكر، گفتاری یا عملكردی ارائه میشود، به صرف اینكه آن گفتار یا عملكرد در یك زمان و مكان خاصی در تاریخ پدید آمدهاست، آن را رها نمیكند؛ بلكه به محتوا و پیام آن دقت میكند و آن را مورد بررسی و تأمل قرار میدهد. لذا میبینیم كه آنچه باعث جاودانگی و گستردگی و عمومیت پیدا كردن حركت و حادثهای میشود، محتوای آن است. و طبعاً غدیر هم از این قاعده مستثنی نیست. اینكه این حادثه و پیام در زمان و مكانی دور از ما به وقوع پیوسته، دلیل بر این نیست كه اهمیت فراگیر و همیشگی نداشتهباشد. بلكه ما باید به محتـوای پیـام آن بپردازیم و بر اسـاس میزان تأثیر آن در زندگی و حیاتبخشی آن، اهمیت و حسـاسیتش را بسنجیم. از مهمترین و اصلیترین قسمتهای واقعه غدیر، خطبهی پیامبر اكرم در آن روز است. ما نیز در این گفتار قصد داریم با تكیه بر قسمتهایی از این خطبه مستند، محتوا و اهمیت و حساسیت آن را نظارهگر باشیم (٤٣). و چه نیكوست كه در آغـاز، نظر و نگاه صاحبخطبه را دربارهی پیام و محتوای آن ببینیم. پیامبر اكرم كه آخرین پیامبر خدا و بزرگترین هدایتگر و برترین خلق خدا میباشند، در قسمتی از خطبهی روز غدیر، چنین میفرمایند: «ای مردم، من آنچه را مأمور به ابلاغش بودم رساندم؛ تا بر هركسكه حاضر و شاهد است و بر آنها كه حضور ندارد و بر همه كسانیكه به دنیا آمدهاند یا به دنیا نیامدهاند، حجت باشد. پس حاضران به آنها كه نیستند و هر پدری به فرزندش، این مطلب را تا روز قیامت برسانند (٤٤).» میبینیم كه این كلام، جایی برای ابهام و پرسش در جهت جاودانگی پیام خطبه، باقی نمیگذارد. صحبت از امر مهم و بنیادی و سرنوشتسازی است كه پیامبر اكرم آن را نه فقـط برای حاضران آن جمع، بلكه برای آنها كه نبودهاند، و نه فقط برای مردم آن روزگار، بلكه برای همهی انسانها در همهی روزگاران، لازم و حجت میدانند. پیامبراكرم كه رهبر و مقتدای دین و شریعت است و كلامش، كلام خدا میباشد، از مطلب مهمی سخن گفتهاند كه لازم است به همگان برسد. آنها كه حاضر بودهاند به آنها كه نبودهاند، هر پدری به فرزندش و هر نسل به نسل بعدی تا روز قیامت، باید این پیام را بگویند و برسانند، و بهاینترتیب در تمام سرزمینها و همه اعصار، همه از آن آگاه و مطلع گردند تا مطلب روشن و آشكار شود و ابهام و تردیدی باقی نماند. و اما آن پیام و محتوای مهم چیست كه باید پا از مكان و زمان فراتر گذارد و در همهی اعصار و سرزمینها جایگیرد. آن كدام امر سرنوشتساز و حیاتی است كه پیامبر در آخرین روزهای حیات خود، و در آن شرایط سخت اقلیمی و اجتماعی، گردهمایی بزرگی را ترتیب داده، آن را به عموم اعلامكردند و سپس همگان را به تبلیغ و انتشارش فرمان دادند. آن امر مهم كه پیامبر اكرم برای چندمین بار در حیات خود، در آن روز نیز، به فرمان خدا به مردم اعلامكردند، معرفی كسانی بود كه پس از ایشان، جانشینان او و رهبر و هدایتگر مردم در زمانهای مختلف هستند. كسانی كه برگزیدگان خدایند و به مدد مقام عصمتی كه از جانب خدا دارند، میزان و معیار هر حق و حقیقتی میباشند. امامانی كه همهی معارف ناب، و علم همهی تكالیف الهی در نزد آنان سپرده شدهاست. لذا سعادت و نجات، تنها درگرو تبعیت و اطاعت از آنها میباشد. حضرت علیبنابیطالب و فرزندان ایشان تا امام دوازدهم، حضرت ولیعصر، كه پیامبر بارها در طول حیاتشان از آنها نام برده و مقام جانشینی و امامتشان را یادآور شدند (٤٥). و در روز هیجدهم ذیالحجه سال دهم هجری، در آن گردهمایی بزرگ، این مطلب را به كاملترین و رساترین نحو، ابلاغكردند و به گوش همگان رساند و از آنان بر این مطلب تعهد و بیعت گرفتند. این مطلب و توضیحات آن را در جاهای مختلف خطبه میبینیم، كه در اینجا به چند مورد آن اشاره میشود: «ای مردم! این آخرین باری است كه در چنین اجتماعی به پا میایستم. پس بشنوید و اطاعتكنید و در مقابل امر خداوند، پروردگارتان، سر تسلیم فرود آورید. چرا كه خداوند عز و جل، صاحب اختیار شما و معبود شما است. و بعد از خداوند، رسولش و پیامبرش كه اینك با شما صحبت میكند، ولی شما است و بعد از من، علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است. و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی كه خدا و رسولش را ملاقاتكنید. ای مردم! علی را برتر شمارید. هیچ علمی نیست مگر آن كه خداوند آن را در من جمع كرده است و من نیز همه علوم را به علی آموختهام. اوست امام مبین كه خداوند در سورهی یس ذكر كرده است: و هر چیزی را در امام مبین جمع كردیم. ای مردم! از او به سوی دیگری گمراه نشوید، و از او روی برنگردانید و از ولایت او سرباز نزنید. اوست كه به حق هدایت نموده و به آن عمل میكند. و باطل را ابطال نموده و از آن نهی میكند. و در راه خدا، سرزنش هیچ ملامتكنندهای مانع او نمیشود. ای مردم! او را برتر شمارید كه خداوند او را برتر دانسته است و او را قبول كنید كه خداوند او را منصوب نموده است (٤٦).» نگاه و دقت در این جملات، كه بخشی از محتوا و پیام غدیر است، عظمت و اهمیت آن را روشن میكند. طبعاً در طول حیات پیامبر و در گفتارها و كردارهای آن حضرت، تمامی بایدها و نبایدهای خدا و كلیدها و معارف سعادت و نجات، برای همهی روزگاران، بیان نشد. لذا پیامبر، كسی و كسانی را معرفی میكنند كه جانشینان پیامبر و صاحب علم او و دارای مقام پیشوایی و هدایت هستند، تا مردمِ هر زمانی به سراغ آنها رفته و در پرتو نور راهبری آنها، حركتكنند و آنها را پیشرو و پیشوای خود قرار دهند. و این ویژگی «حیاتبخشی همیشگی» است كه این محتوا و پیام را جاودانه و برای همیشه و همهكس ضروری میسازد. این حیاتبخشترین پیام، كه تبلیغ و گسترش آن طبعاً ضروری و لازم میباشد، معرفی افرادی است كه در هر زمان یكی از ایشان حاضر میباشد و مرتبط و متّصل با خدای عالم هستی و تعیین شده از جانب او هستند و نجات و سعادت درگرو پیروی از آنهاست. باز از خود فرمایش پیامبر در خطبهی غدیر مدد میگیریم و جهت روشنی و وضوح بیشتر مطلب، به قسمت دیگری از آن اشاره میكنیم: «ای مردم؛ بدانید كه حلال و حرام بیش از آن است كه من همهی آنها را بشمارم و معرفی كنم و بتوانم در یك مجلس به همهی حلالها دستوردهم و از همهی حرامها نهیكنم. پس خداوند به من فرمان دادهاست كه از شما بیعت بگیرم و با شما دست بدهم بر اینكه آنچه را درباره امیرالمؤمنین علی و جانشینان بعد از او كه از نسل من و او هستند، از طرف خداوند عزوجل میگویم، قبول كنید. و آن موضوعِ امامتی است كه فقط در آنها به پا خواهدبود، و آخر ایشان مهدی است تا روزی كه خدای مدبرِ قضا و قدر را ملاقات كند (٤٧).» میبینیم كه پیامبر، رمز حیات و جاودانگی دین و شریعت را، وجود یك امام زنده و حضور ولی و سرپرست تعیینشده از جانب خدا در هر زمان، بیان میدارند. در فرازی دیگر، رسول گرامی اسلام، پذیرش و قبول امر امامت را، سرآمد تمامی معروفها و كارهای پسندیده، و مهمترین باورها و امور بیان میكنند و مردم را به تبلیغ و احیای آن فرمان میدهند. فرمانی سرشار از مهربانی و رحمت كه سراسر خیرخواهی و دلسوزی برای خلق خداست. «بدانید كه بالاترین و مهمترین امر به معروف ، آن است كه این سخن مرا بپذیرید و آن را به كسانی كه حاضر نیستند برسانید و آنها را از طرف من به قبولش امر كنید و از مخالفتش نهی نمایید. چرا كه این فرمانی از جانب خدا و رسولش میباشد (٤٨).» و در پایان شایسته است نگاهی گذرا داشته باشیم به آنچه در این گفتار در پی بررسی و روشن شدنش بودیم. پرسش و ابهام طرح شده این بود كه آیا مسأله غدیر، فقط یك ماهیت تاریخی دارد كه باید در همان حوزه و محدوده و در حد اهمیت یك بحث تاریخی به آن پرداخت، و یا اهمیت و حساسیتی فراتر نیز دارد؟ در آغاز به این نكته توجه كردیم كه هر اعتقاد و مكتب و دینی كه مورد پذیرش، و معیار عمل برای گروههای مختلف است، به ناچار در بستری از تاریخ و در زمان و مكانی معین پدیدار گشتهاست؛ و این مطلب مانعی برای اهمیت وجاودانگی آن نمیباشد. بلكه آنچه میزان اهمیت و گستردگی و جاودانگی یك حركت و پیام را روشن میكند، محتوای آن است. لذا این توجه و تذكر، جهت نگاه و بررسی را تغییر داده، به سمت محتوای واقعهی غدیر، یعنی خطبهی پیامبراكرم در آن روز، معطوف میكند؛ در نتیجه هر صاحب اندیشهای كه با این واقعهی تاریخی و بزرگ روبرو میشود، خود را ملزم میداند كه فرمودههای پیامبراكرم را ببیند و بخواند، و بر اساس آن دربارهی اهمیت و حساسیت واقعه و پیام آن قضاوتكند. همچنین در قسمتی از خود خطبه، تأكید فراوان صاحب خطبه را بر اهمیت آن پیام و حرف دیدیم؛ و تأكیدشان بر این مطلب كه این پیام باید به همهی مردم در همهی مكانها و همهی زمانها رساندهشود. سپس با مرور قسمتهایی از خطبه، سرّ این همه تأكید پیامبر را بر اهمیت و حساسیت آن محتوا یافتیم. پیامبر در آن روز، نه برای اولین بار، بلكه برای چندمین بار در طول حیات خود، البته این بار با رسمیترین و گستردهترین شكل خود، مقام و جایگاهی را به همگان اعلام كردند كه صاحبان آن مقام و جایگاه، پس از ایشان، جانشینان او و صاحبان علم او و برگزیدگان خدا و دارای مقام عصمت و شایستهی رهبری و امامت خواهند بود، و سعادت تنها در پی اطاعت آنها و پذیرش امامت و ولایت ایشان، به دست میآید. و پیامبر در آن روز برای چندمین بار، نخستین وصی و جانشین خود را به مردم معرفی كرده و از آنها بر این امر مهم، بیعت گرفتند. و این است سرّ آن كه این اعتقاد و باور، از همهی باورها مهمتر و اساسیتر، و روز اعلان رسمی چنین اعتقاد و باوری، از همهی اعیاد، فرخندهتر و بزرگتر و جاودانهتر است (٤٩). ١- علیاكبر بابازاده، آفتاب ولایت: ٥٦-٥٨، انتشارات بدر.تهران؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت١: ٢٥٣-٢٦١، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم١٣٦٦. ٢- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری٢: ١١٧٠؛ سید قاسم هجر، نصوص القرآن فی أمناء الرحمن١: ٨٢-٨٣، الغدیر للطباعهی و النشر. بیروت. ٣- علیاكبر بابازاده، آفتاب ولایت: ٥٨-٦٣، انتشارات بدر. تهران؛ عبدالصالح انتصاری، غدیر خم و پاسخ به شبهات از كتب اهل سنت١: ٣٤٤، انتشارات داوری. قم. ٤- عبدالحسین امینی، الغدیر١: ٩، دار الكتب الاسلامیة. تهران. ٥- محمد باقر انصاری، خطابه غدیر: ٤٥(بخش٦)، نشر مولود كعبه. قم ١٣٧٧. ٦- عبدالحسین امینی، الغدیر١: ٢٩١، دار الكتب الاسلامیهی. تهران؛ عبدالله بحرانی اصفهانی، عوالم١٥/٣: ١٩٩-٢٠١، مؤسسهی الامام المهدی علیهالسلام. قم ١٤١٣هـ .ق. ٧- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار٣٧: ٢١٥ و ٢١٩، دار الكتب الاسلامیهی. تهران؛ عبدالحسین امینی، الغدیر١: ٥٨ و ٢٧١ و ٢٧٤، دار الكتب الاسلامیة. تهران. ٨- محمد بن فتال نیشابوری، روضهی الواعظین١: ٨٩؛ احمد بن ابیطالب طبرسی، الاحتجاج ١: ٦٦؛ سید علی بن موسی بن طاووس، الیقین:٣٤٣ (باب١٢٧)؛ محمد بن حسین رازی، نزههی الكرام١: ١٨٦؛ سید علی بن موسی بن طاووس، الاقبال:٤٥٤؛ علی بن یوسف حلی، العدد القویة: ١٦٩؛ سید علی بن موسی بن طاووس، التحصین: ٥٧٨؛ علی بن یونس بیاضی، الصراط المستقیم ١: ٣٠١؛ علی بن یوسف بن جبر، نهج الایمان:٩٢. ٩- امیر تقدمی معصومی، نور الامیر فی تثبیت خطبهی الغدیر، نشر مولود كعبه. قم. ١٠- محمد باقر انصاری، خطابه غدیر: ٣٧-٤٠(بخش٣)، نشر مولود كعبه، قم ١٣٧٧ ١١- محمد باقر انصاری، خطابه غدیر: ٤٣-٤٥(بخش٦)، نشر مولود كعبه، قم ١٣٧٧ ١٢- محمد باقر مجلسی، حیاهی القلوب (تاریخ پیامبران)١: ٦٧٩بهبعد (فصل٦)، انتشارات سرور. تهران ١٣- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار١٢: ٣٧ و ٢٥: ٣٧٢، دار الكتب الاسلامیهی. تهران ١٤- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت٢: ٥١-٥٣، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم١٣٦٦ ١٥- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام١(سیره رسول خدا): ٧٩-٩٦، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. تهران ١٦- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری٢: ٨٤ ١٧- عبدالصالح انتصاری، غدیر خم و پاسخ به شبهات از كتب اهل سنت١: ٢٣٧-٣٤٢، انتشارات داوری. قم ١٨- محمد باقر انصاری، اسرار غدیر:٧٥-٨٣، نشر مولود كعبه (ویرایش سوم) ١٩- محمد باقر انصاری، اسرار غدیر:٧٥-٧٩، نشر مولود كعبه (ویرایش سوم) ٢٠- یوسف غلامی، پس از غروب:٢٨-٣٨، دفتر نشر معارف.قم؛ علی محدث بندرریگی، سیاهترین هفته تاریخ: ٩-٦٦، انتشارات اخلاق ٢١- عبدالحسین امینی، الغدیر١: ١٥٩-٢١٣، دار الكتب الاسلامیهی. تهران؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار٣١: ٣١٥-٣٣٠، دار الرضا. بیروت؛ عبدالزهرا مهدی، الهجوم علی بیت فاطمة علیهاالسلام: ٣٦٧-٤٢٧، دارالزهرا. بیروت ٢٢- عبدالزهرا مهدی، الهجوم علی بیت فاطمة علیهاالسلام: ١٠٧-١٠٨، دارالزهرا. بیروت؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار٢٨: ٢٦٧-٢٦٨، المكتبة الاسلامة. تهران؛ عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة١١: ١٣، كتابخانه آیتالله مرعشی. قم ٢٣- محمد باقر انصاری، چهارده قرن با غدیر، ٣٥-٦١، انتشارات دلیل. قم؛ سید جواد حسینی طباطبایی، در پاسخ افسانه شهادت: ١٣٩-١٤٤؛ علی لباف، مظلومی گمشده در سقیفه٢، انتشارات منیر. تهران ٢٤- سید محمد بن حسن رضی، نهجالبلاغهی(صبحیصالح): خطبه١٧٢ ٢٥- علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیهی: ١٤٥-١٤٦، مؤسسه انصاریان. قم؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار ٢٨: ٣٠٨، ح ٥٠، المكتبة الاسلامیة. تهران ٢٦- محمد رضا مظفر، ترجمه محمد جواد حجتی كرمانی، اسرار سقیفه: ١٣٥-٢١٤، انتشارات انصاریان. قم؛ علی محدث بندرریگی، سیاهترین هفته تاریخ: ٣٥٩-٤٥٦، انتشارات اخلاق ٢٧- رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام٢(تاریخ خلفا): ٢٨-٣٩، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. تهران؛ یوسف غلامی، پس از غروب: ٢٢١-٢٣٢، دفتر نشر معارف. قم ٢٨- سید محمد بن حسن رضی، نهجالبلاغهی(صبحیصالح): نامه ٢٨ ٢٩- علی محدث بندرریگی، سیاهترین هفته تاریخ: ٥٣٥-٥٤٠، انتشارات اخلاق؛ سید مسعود آقایی، چشمه در بستر، مؤسسه فرهنگیانتشاراتی حضور. قم (چاپ اول)١٣٧٤؛ سید محمد حسین سجاد، آتش به خانه وحی، دار الصادقین. قم؛ محمد باقر انصاری، حضرت محسنعلیهالسلام، انتشارات عهد. قم؛ سید جواد حسینی طباطبایی، در پاسخ افسانه شهادت: ١٠٩-١٣٦ ٣٠- سید جواد حسینی طباطبایی، در پاسخ افسانه شهادت: ١٥٧-١٥٩؛ سید مسعود آقایی، چشمه در بستر: ١٧٣-١٧٤(بخش٣٥) ، مؤسسه فرهنگیانتشاراتی حضور. قم(چاپ اول)١٣٧٤؛ سید عبدالرزاق مقرم، ترجمه محمد رضا امینزاده، صدیقه شهیده: ١٩٨، دفتر انتشارات اسلامی. قم؛ احمد رحمانی همدانی، ترجمه سید حسن افتخارزاده، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها شادمانی دل پیامبر: ٧٢١-٧٢٢، انتشارات بدر. تهران ٣١- محمد باقر انصاری و سید حسین رجایی، اسرار فدك: ١٧-١٠٢، نشر الهادی. قم(چاپ سوم)؛ مهدی جعفری، حدیث غربت: ٩-١٩و ٥٩-٦٧، مؤسسه فرهنگیانتشاراتی صائب. تهران؛ سید عبدالرزاق مقرم، ترجمه محمد رضا امینزاده، صدیقه شهیده: ١٢٧-١٧٩، دفتر انتشارات اسلامی. قم؛ یوسف غلامی، پس از غروب: ٢٣١-٢٤١، دفتر نشر معارف. قم ٣٢- یوسف غلامی، پس از غروب: ٢٤١-٢٤٢، دفتر نشر معارف. قم؛ علی محدث بندرریگی، سیاهترین هفته تاریخ: ٥٧٩-٥٨٢، انتشارات اخلاق ٣٣- علی بن الحسین المسعودی، اثبات الوصیهی: ١٤٦، مؤسسه انصاریان. قم؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار٢٨: ٣٠٨، ٢٩: ٤١٧، ح١ و ٤٣٨، ح٢٩، المكتبهی الاسلامیهی. تهران ٣٤- محمد بن علی بن بابویه قمی، علل الشرایع١: ١٤٨(باب١٢٢، ح٥)، مكتبهی الداوری. قم ٣٥- محمد بن الحسن الطوسی، كتاب الغیبهی: ٣٣٤-٣٣٥ (فصل٥، ح٢٨٠)، مؤسسهی المعارف الاسلامیهی. قم ٣٦- علی محدث بندرریگی، سیاهترین هفته تاریخ: ٥١٤، انتشارات اخلاق ٣٧- سید علی بن موسی بن طاووس، التحصین:٥٣٧-٥٣٨ و ٥٧٤، مؤسسهی دارالكتاب(الجزائری). قم ٣٨- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت٢: ٤٩٢-٤٩٩، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم؛ علی اكبر بابازاده، آفتاب ولایت: ٦٩-٧٢، انتشارات بدر. تهران ٣٩- عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغهی٢٠: ٣٢٦، كتابخانه آیتالله مرعشی. قم ٤٠- علی لباف، مظلومی گمشده در سقیفه٢: ١١٥-١٩١، انتشارات منیر. تهران ٤١- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار٣٠: ٦٧٥-٦٨٢، دار الرضا. بیروت، ٤٠: باب ٩٧، دار الكتب الاسلامیة. تهران؛ عبد الحسین امینی، الغدیر٦: ١١٠، دار الكتب الاسلامیهی. تهران ٤٢- سوره احزاب: ٣٦ ٤٣- رجوع شود به شماره ٨ ٤٤- محمد باقر انصاری، خطابه غدیر: ٤٥(بخش٦)، نشر مولود كعبه. قم ١٣٧٧ ٤٥- سید هاشم بحرانی، بهجهی النظر فی اثبات الوصایهی و الامامهی للائمة الاثنیعشر: ٣٦-٤٥، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی. مشهد؛ سید حسن آل طه، جامع الاثر فی امامهی الائمهی الاثنی عشر: ١٧٣-٢٠٧ و ٢٦١-٤٢٧، دفتر انتشارات اسلامی. قم ٤٦- محمد باقر انصاری، خطابه غدیر: ٣٨ (بخش٣)، نشر مولود كعبه. قم ١٣٧٧ ٤٧- محمدباقر انصاری، خطابه غدیر: ٥٠ (بخش١٠)، نشر مولود كعبه. قم ١٣٧٧ ٤٨- محمدباقر انصاری، خطابه غدیر: ٥١(بخش١٠)، نشر مولود كعبه. قم ١٣٧٧ ٤٩- محمد باقر انصاری، اسرار غدیر: ٢٣٣-٢٤٣، نشر مولود كعبه. قم (ویرایش سوم) برگرفته از کتاب بر آستانه غدیر نشر مؤسسه فرهنگی اعراف |
|
|